علایم ظهور امام زمان(عج)


1.دجّال:
دجال شخصی است كه در برخی روایات توصیفاتی برای او ذكر شده است مانند دجال مردی چاق،‌سرخ ‌رو، موی سر مجعّد، چشم راست او اعور، چشم او مانند دانه انگوری است كه بر روی آب قرار دارد
محل خروج دجال است كه در روایات مكآنهای مختلفی برایش نقل شده است از جمله اصفهان، خراسان، سجستان و همچنین سرنوشت دجال كه عاقبت به دست چه كسی به هلاكت می‌رسد كه در این باره روایات دو دیدگاه را مطرح می‌كنند بعضی قائلند كه به دست حضرت عیسی و بعضی به دست حضرت مهدی (عج) جهت اختصار ما در پی ذكر روایات نیستیم.
2. سفیانی:
در خصوص سفیانی دو دسته روایت داریم:
دسته اول اینكه: پیش از ظهور حضرت حجت (عج) مردی از نسل ابوسفیان خروج می كند كه مردی است ظاهرالصلاح و به ذكر خدا مشغول ولی پلید و فریبكار است و دولت عباسی را برای همیشه منقرض می كند و شیعیان زیادی را به قتل می رساند و از ظهور آن حضرت اطلاع می یابد لشگری برای كشتن آن حضرت می فرستد كه در بیابان بین مكه و مدینه در زمین فرو می روند.
دسته دوم: اینكه سفیانی جنبه توصیفی داشته باشد نه شخصی یعنی در مقابل هر مرد انقلابی و مصلح راستین یك (یا چند) سفیانی قد علم خواهند كرد.

3-سید حسنی
بر اساس احادیث و روایات، خروج سید حسنی، ‌از نشانه‌های ظهور حضرت مهدی ـ علیه السلام ـ است.
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند: سید حسنی جوانی خوش سیماست كه از سرزمین دیلم و قزوین برای نصرت و یاری آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ قیام می‌نماید و با بانگی رسا و بیانی شیوا فریاد بر می‌آورد كه به یاری آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ برسید و از شما طلب یاری می‌كند. مردان از طالقان كه شوق شدید به جهاد دارند به او پاسخ مثبت می‌دهند
سید حسنی، پس از دوران طولانی، زمام امور مناطقی را به دست می‌گیرد و اندكی پیش از ظهور به سوی عراق وكوفه می‌رود و از دیلم و قزوین تا كوفه زمین را از لوث وجود ظالمان پاك می‌كند و سرانجام كوفه را محل اقامت خویش قرار می‌دهد؛ مدتی در كوفه اقامت می‌نمایند و سپس «خبر ظهور مهدی (عج) به ایشان می‌رسد، سید با یارانش به محضر حضرت مشرف می‌شوند و از آن حضرت مطالبه دلایل امامت و موارث انبیاء را می‌نماید.
4-قیام سید خراسانی
قیام سید خراسانی یكی از علائم و نشانه های ظهور مهدی موعود (عج) معرفی شده است و روایات زیادی در این زمینه نظیر روایت ذیل وجود دارد «خروج خراسانی،‌سفیانی و یمانی در یك سال و یك ماه و یك روز است.» و در برخی از روایات خراسانی و سفیانی به دو اسب مسابقه تشبیه شده اند كه خراسانی از مشرق و سفیانی از مغرب به طرف كوفه در حركت اند در مجموع از روایات چنین استفاده می شود كه قیام سید خراسانی از مشرق زمین آغاز و به سوی عراق به پیش می رود
در مورد صفات جسمانی سید خراسانی نیز برداشتهای متفاوت و گوناگون وجود دارد مثلاً از كلمه «فتی» كه در روایات مربوط به سید خراسانی یا حسنی ذكر شده است بعضی جوانی سنی را فهمیده و در نتیجه می گویند سید خراسانی هنگام قیامش، جوان است در حالی كه برخی دیگر جوان مردی را معنی مناسب برای آن می دانند و می گویند جوان مردی یكی از ویژگی های سید خراسانی است نه اینكه سید خراسانی هنگام قیام در سنین جوانی قرار داشته باشدیكی دیگر از صفات جسمانی سید خراسانی داشتن خال بر گونه و یا دست راست است و در تفسیر آن نیز احتمالات مختلف وجود دارد كه آیا به معنی خال معروف است و یا اینكه از ماده خلل و به معنی آسیب دیدگی و نقص است.
علائم غیر حتمی
علایم غیرحتمی، با ظهور ارتباط استلزامی ندارند، زیرا ممكن است برخی از آنها اصلا واقع نشود ولی ظهور تحقق یابد. و احتمال دارد برخی از نشانه‌ها حادث شود ولی ظهور توأم و همزمان با آنها شكل نگیرد و بدین بیان كه: این نشانه‌ها، بیانگر ظرف تحقق ظهور باشند، مانند اینكه گفته شود: نامه رسان هنگامی می‌آید كه هوا صاف باشد. منظور این است كه نامه رسان در زمان نامساعد بودن هوا نخواهد آمد، نه این كه هر وقت هوا صاف بود او می‌آید. در باب علایم ظهور نیز مراد این است كه حضرت مهدی ـ علیه السلام ـ در غیر این اوضاع ظهور نخواهد فرمود، نه این كه هر وقت این اوضاع پدیدار شد،‌ حضرتش باید ظهور كند. از مباحث یاد شده بر می‌آید كه فساد و... شرط ظهور نبوده بلكه نشانه‌های ظهور هستند.
از جمله علائم غیر حتمی ظهور، گسترش و فراگیر شدن فساد می باشد.
- یكی دیگر از علائمی كه در روایات به آن اشاره و تاكید شده است، تعطیلی امر به معروف و نهی از منكر در جهان و خصوصاً در بین مسلمین می باشد
- علامت دیگر كه به عنوان علامت آخر الزمان در روایات وارد شده است، ترویج ربا خواری می باشد.
- علامت دیگر، قطع رحم می باشد. در حدیث شریفی از پیامبر وارد شده است كه «در آخر الزمان قطع رحم شایع گردیده و مردم به خاطر طعام دادن بر هم منّت گذارند، آنگاه كه بزرگترها بر كوچكترها محبت نكنند و حیای كوچكترها بسیار كم شود.»
- یكی دیگر از علائم این است كه پدران فرائض مذهبی و دینی را به فرزندان خود یاد ندهند و به فكر یادگیری فرائض الهی و مسائل دینی از ناحیه فرزندان خود نباشند. و در روایت آمده است كه پدران به این قانع هستند كه فرزندان آنها متاع ناچیزی از دنیا بدست آورند.


ادامه نوشته

امیرمؤمنان علیه السلام و خطبه ذي قار و علائم آخرالزمان

من حکم القرآن فلا یطمئن جالسا حتی یخرج من الدین ینتقل من دین ملک الی دین ملک و من ولایۀ ملک الی ولایۀ ملک و من طاعۀ ملک الی طاعۀ ملک و من عهود ملک الی عهود ملک فاستدرجهم الله تعالی من حیث لایعلمون و ان کیده متین بالامل و الرجاء حتی توالدوا فی المعصیۀ ودانوا بالجور و الکتاب لم یضرب عن شیی منه صفحا ضلالا تائهین قد دانوا بغیر دین الله عزوجل وادنوا لغیر الله مساجدهم فی ذلک الزمان عامرة من الضلالۀ خربۀ من الهدي (قد بدل فیها من الهدي) فقراؤ ها و عمارها اخائب خلق الله و خلیقته من عندهم جرت الضلاله و الیهم تعود فحضور مساجدهم و المشی الیها کفر بالله العظیم الا من مشی الیها و هو عارف بضلالهم فصارت مساجدهم من فعالهم علی ذلک النحو خربۀ من الهدي عامرة من الضلالۀ قد بدلت سنۀ الله و تعدیت حدوده و لا یدعون الی الهدي و لا یقسون الفی و لا یوفون بذمه یدعون القتیل منهم علی ذلک شهیدا قد اتو الله بالافتراء و الجحود و استغنوا بالجهل عن العلم و من قبل ما مثلوا بالصالحین کل مثله و سموا صدقهم علی الله فریۀ و جعلوا فی الحسنۀ العقوبۀ السیئۀ و قد بعث الله عزوجل الیکم رسولا من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رؤ ف رحیم صلی الله علیه و آله و انزل علیه کتابا عزیزا لایاءتیه الباطل من بین یدیۀ و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید قرآنا عربیا غیر ذي عوج لینذر من کان حیا و یحق القول علی الکافرین فلا یلهینکم الامل و لایطولن علیکم الاجل فانما اهلک من کان قبلکم امد اءملهم و تغطیۀ الاجال عنهم حتی نزل بهم الموعود.

ادامه نوشته

علامات ظهور الإمام المهدي(عجل الله فرجه الشريف)


علامات ظهور الإمام المهدي(عجل الله فرجه الشريف)
 متى يظهر الإمام المهدي(عجل الله فرجه الشريف)؟
توجد هناك علامات يستهدي بها في معرفة قرب وقوعه:
لايمكن معرفة الوقت والتاريخ الدقيق ولذلك سيكون وقت ظهوره بغتة.
سُئل النبي (صلى الله عليه وآله)فقيل:
يارسول الله،متى يخرج القائم من ذريتك ؟
فقال:( مثله مثل الساعة لا يجليها لوقتها إلا هو ثقلت في السموات والأرض،لا يأتيكم إلا بغتة)).

علامات الظهور يمكن تقسيمها إلى قسمين:
القسم الأول : علامات لأحداث حتمية الوقوع.
القسم الثاني:علامات لأحداث جزئية متفرقة غير حتمية

يشملها المحو والأثباتالألهي.
أولا :العلامات الحتمية:
وهي علامات خمس تجتمع في السنتين الأخيرتين
من عصر الغيبة، ولايشملها البداء.
قال الإمام الصادق (عليه السلام):
((قبل قيام القائم خمس علامات محتومات:
اليماني والسيفاني والصيحة وقتل النفس الزكية والخسف بالبيداء)).
1-السفياني:
السفياني رجل يخرج في بلاد الشام من نسل أمية وأسمه الصريح أوالرمزي عثمان بن عنبسة ويكون وجهه قبيح وفيه أثر الجدري،فقد ورد عن أمير المؤمنين عليه السلام ، قوله((هو رجل ربعة ،وحش الوجه ،ضخم الهامه، بوجهه أثر الجدري ،إذا رأيته حسبته أعور،اسمه عثمان وأبوه عنبسة وهومن ولد أبي عثمان)).
يتحرك السفياني في بلاد الشام فيواجه مقاومة من قائدين آخرين يرفضان خروجه وهما الأصهب والأبقع.
يقول الإمام الباقر(عليه السلام):فأول أرض تخرب هي أرض الشام ،يختلفون عند ذلك على ثلاث رايات:
راية الأصهب وراية الأبقع وراية السفياني ومن معه ويقتل الأصهب)).
وهذه الحرب تدوم خمس أشهرينتصر فيها السفياني وبعد أن تسبب الأمورله يسيطر على منطقة الشام ويحكم لمدة تسعة أشهر يظهر بعدها الأمام المهدي (عليه السلام).

2-اليماني:
قائد عسكري يخرج من اليمن بجيش ويتجه نحو العراق فيما كان السفياني قد توجه إليه مع الخراساني والذي هو ايضا قائد عسكري يخرج من إيران ويدخل العراق في مواجهة السفياني الغازي.
قال الإمام الصادق(عليه السلام).((خروج ثلاثة :الخراساني والسفياني واليماني في سنة واحدة في شهر واحد في يوم واحد(المراد تحركهم نحو العراق) وليس فيها راية بأهدى من راية اليماني يهدى إلى الحق)).

3-قتل النفس الزكية:
وروي:(النفس الزكية غلام من آل محمد اسمه محمد بن الحسن يقتل بلا جرم ولا ذنب فإذا قتلوه لم يبق لهم في السماء عذرًا ولافي الأرض ناصر، فعند ذلك يبعث الله قائم آل محمد...))
ووصف أمير النؤمنين عليه السلام قتل النفس الزكية
فقال (( قتل نفس حرام في يوم حرام في بلد حرام عن قوم من قريش ، والذي فلق الحبة وبر النسمة مالهم ملك بعده غير خمسة عشر ليلة )).

4- الخسف في البيداء:
عندما يتجه جيش السفياني إلى المدينة لقتل الامام المهدي و يخرج الأمام إلى مكة .
قال اللإمام الباقر عليه السلام ((فيبلغ أمير جيش السفياني أن المهدي قد خرج إلى مكة فيبث جيشا على أثر فلا
يدركه حتى يدخل مكه خائفا يترقب على سنة موسى بن عمران.
فقال : وينزل أمير الجيش السفياني و البيداء فينادي مناد من السماء : يا بيداء أبيد القوم فيخفس بهم))

5- الصيحة في السماء :
الصيحة هي صوت عظيم يحدث في السماء في فجر ليلة القدر ليلة الثالث والعشرين من شهر رمضان في عصر الغيبة ويعقبة ظهور الأمام المهدي في شهر محرم الحرام .
قال الإمام الصادق عليه السلام : الصيحة التي في شهر رمضان تكون ليلة الجمعة لثلاثة وعشرين مضين من شهر رمضان )).
وهذا الصوت سيكون على شكل عبارة أو عبارات يسمعها كل أهل لغة بلغتهم.
فقال الإمام الصادق عليه السلام:
(( يناد مناد بأسم القائم)).

*هذه هي العلامات الحتمية الخمس التي تشكل الأساس لعلاماتهم الظهور دون غيرها وذالك لحتميتها ولوجود وقت فيها.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــ
القسم الثاني :العلامات المتفرقة غير الحتمية:
1-الخسوف والكسوف:
خسوف وكسوف في غير وقتيهما ، فالخسوف عادة يكون في أول الشهر والكسوف عادة يكون في وسطه ولعلها بسب جرم غير القمر في الكسوف وغير الأرض في الخسوف.
قال الإمام الباقر عليه السلام ((آيتان بين يدي هذا الأمر خسوف القمر لخمس وكسوف لخمسة عشر ولم يكن هذا من هبط أدم إلى الأرض...)).

2- الموت الواسع :
يقول الإمام الصادق عليه السلام:(قدام القائم موتان:موت أحمر وموت أبيض حتى يذهب من كل سبعة خمس، فالموت الأحمر السيف (أي:القتل)والموت الأبيض الطاعون (أي : الوباء )).

3- علامات أخرى :
وهي كثيرة حدث قسم منها وقسم ينتظر التحقق:1-قحط يشمل أهل العراق يأتيهم من قبل العجم.
2-انحسار نهر الفرات.
3-استحلال الكذب.
4-أكل الربا.
5-قطع الأرحام.
6-إتباع الأهواء.
7-الاستخفاف بالدماء.
8-تحلية المصاحف.
9-زخرفة المساجد.

10-تطويل المنائر.

ترجمه فارسي درادامه ي مطالب

ادامه نوشته

21دسامبر2012 مطابق با1دي91

پرسش:

21دسامبر2012 مطابق با1دي91 قراره به قول غربيها دنيا كن فيكون بشه، ضمنأ1دي جمعه است. ما فكر ميكنيم قراره آقا بياد،نظر شما چيه؟ لطفا توضيح كامل دهيد.

پاسخ:


ابتدا بايد بدانيم طبق تصريح قرآن كريم ، تنها خدواند متعال است كه از زمان قيامت باخبر است. ثانياً طبق تصريح روايات رسوالله (ص) و ائمه اطهار (ع) ، تا امام مهدي ـ سلام الله عليه ـ ظهور نكرده ، قيامت رخ نمي دهد. همچنين طبق آموزه هاي اسلام و مسيحيّت تا حضرت عيسي (ع) دوباره به زمين باز نگردد قيامت رخ نمي دهد. باز طبق آموزه هاي اهل بيت (ع) حكومت عدل جهاني بعد از ظهور امام زمان (عج) ساليان درازي به طول خواهد انجاميد. پس شكّي نيست كه پايان جهان به اين زودي ها فرا نمي رسد.
امّا اين گونه پيشگويي ها يا عمدتاً از خرافات برخي اديان ساختگي يا تحريف شده سرچشمه مي گيرند ؛ يا شايعاتي هستند كه اهداف خاصّي از آنها دنبال مي شود. البته اگر پيشگويي كننده حقيقتاً از قدرت پيشگويي نسبي برخوردار باشد ، مثل پيشگويي هاي برخي اهل رياضات ، يا پيشگويي هاي افراد آشنا به علوم غريبه ، بعيد نيست كه مشاهده يا يافته ي آنها اشاره به حادثه اي عظيم داشته باشد ، مثل جنگي بزرگ يا زلزله اي هولناك و امثال آن ؛ ولي در هر حال پيش بيني آخر دنيا براي پيشگويان امري است محال ؛ انبياء از زمان وقوع قيامت اظهار بي اطّلاعي نموده اند كجا رسد افراد عادي.
همچنين قابل توجّه است كه در گذشته نيز چندين بار چنين پيشگويي هايي از سوي برخي پيروان اديان و مذاهب انحرافي صورت گرفته است ولي هيچگاه به پيشگويي آنها واقع نشده است ؛ براي مثال فرقه اي مسيحي قبل از سال دو هزار پيشگويي كرده بودند كه در سال دو هزار عيسي مسيح دوباره ظهور خواهد نمود و از پس آن دنيا به انتها خواهد رسيد و رستاخيز بر پا خواهد شد ولي سال دو هزار سپري گشت و خبري نشد.
در مورد اين سال حرفهاي زيادي گفته شده است. تقويمي كه قوم مايا تنظيم نموده بودند و به نحو شگفتي برخي امور آينده را پيش بيني مي نمود ، در اين سال خاتمه مي يابد. نوستر آداموس نيز براي اين تاريخ پيشگويي هايي سروده است. لذا برخي غربي ها به اين فكر گراييده اند كه در اين سال فتنه هاي بزرگي به پا خواهد خواست و تاريخ بشر دگرگون خواهد شد. بخصوص تحوّلات عظيم جهاني كه در عصر حاضر به وقوع پيوسته اند و در حال ادامه نيز هستند ، اين گمانه زني ها را تقويت مي كنند. امّا اين حرفها صرفاً حدس و گمان مي باشند و از نظر علمي نمي توان به آنها اعتماد نمود ؛ لكن نمي توان آنها را ناديده هم گرفت. چرا كه غربي ها ـ و از جمله برنامه ريزان صهيونيسم جهاني ـ براي اين گونه امور و بر طبق آنها تصميماتي مي گيرند ؛ لذا لازم است كه ما نيز در اين باره هوشيار باشيم تا از اين ناحيه گزندي به امّت اسلام نرسد. بخصوص كه اين گونه مسائل با بحث مهدويّت و حوادث قبل از آن ارتباط دارند و زمان حاضر نيز بسياري از علائم ظهور را آشكار نموده است.پس در عين اينكه نبايد در اشاعه ي اين افكار كوشش نمود ، و نبايد آنها را زياد جدّي گرفت ، ولي نبايد هوشياري خود را هم از دست داد.

بررسي مسايل مربوط به سال 2012
2012 در ادبيات كنوني جهان با تعابير مختلف اما با هدفي واحد ارائه شده است .از يكسو توجيهات علمي براي آن مي تراشند و سال 2012 را پايان عمر زمين در اثر تاثيرات و اقدامات سياره اي خيالي به نام ايكس (نييرو) بر مي شمارند .عده اي نظير فرانسيس فوكوياما در كتاب پايان تاريخ خويش سال 2012 ر ا سال غلبه شيطان بر سرتاسر زمين معرفي مي كنندو عده اي هم در مورد مسائل اجتماعي و برخي نيز درباره نفوذ فضائيان در اين سال به زمين سخن مي رانند .ولكن بايد توجه داشت كه تمامي اين نظريات از كانون دنياي غرب برخاسته است كه در طول تاريخ به تجربه ثابت شده است همواره به دنبال انحراف اذهان عمومي و پيشبرد اهداف غير انساني خود هستند و در اين راستا از تمام ابزار تبليغاتي خويش بهره مي برند.لذا به شما توصيه مي نماييم كه به اين گونه مطالب توجهي نكنيد و در مقابل به قرآن و احاديث اهل بيت رو آوريد كه از منبعي خطاناپذير صادر شده اند .طبق فرموده شيخ صدوق در كتاب من لا يحضره الفقيه روايتي با سند بسيار متقن و محكم در دست است كه مي فرمايد :رسول گرامي اسلام به امير المومنين وصيت كرد و ايشان به امام حسن مجتبي (ع) و ايشان به امام حسين (ع) ...تا امام حسن عسكري (ع) به حضرت حجت (عج) وصيت نمود كه اگر تنها يك روز از عمر اين دنيا باقي باشد خداوند آن قدر آن روز را طولاني مي كند تا امام زمان (عج) ظهور كرده و دنيا را پر از عدل و قسط نمايد همانگونه كه از ظلم و جور پر شده است . اين روايت به همراه رواياتي ديگر مبني بر طولاني بودن عمر حكومت امام زمان (عج) دروغ بودن مطالبي كه درباره اتفاقات سال 2012 گفته مي شود را به روشني اثبات مي نمايد .براي مطالعه بيشتر مي توانيد به كتاب عصر ظهور شيخ علي كوراني مراجعه نماييد .البته در دنياي امروزي به دليل وسعت ارتباطات و سرعت انتشار اخبار و مطالب اين دست شايعات طبيعي هستند و چه بسا در بسياري از فرهيختگان نيز تاثير گذار باشند اما رجوع به عقل و در ادامه آن به كتاب الهي و منابع موثق ديني كه با پشتوانه اي عقلي اثبات گشته اند ما را از اين گونه مطالب بي نياز مي كنند.
براين اساس هيچ رابطه مستقيم و مشخصي بين نشانه هاي ظهور و سال 2012 وجود ندارد و هيچ ايه نيز به آن اشاره نكرده است .

البته بسياري از مردم حاضرند تقريباً هر چيزي را بدهند تا از آينده آگاهي يابند. اين مسئله قدمتي به درازاي هبوط آدم(ع) در زمين دارد. وقتي روايت‌ها را مرور مي‌كنيم، مي‌بينيم اين كنجكاوي و پرسش از آينده از زمان حضرت آدم(ع) مطرح بوده است.
اصحاب معصومان(ع) نيز از اين قاعده مستثنا نبودند. بارها از معصومان(ع) در مورد زمان خروج قائم(ع)پرسيدند؛ امّا آنان از مشخّص نمودن آن نهي نمودند و زمان ظهور را همانند علم به زمان قيامت در انحصار خدا معرفي كردند. معصومان(ع) اغلب با آنها در مورد ظهور و زماني كه مستضعفان پيروز و حكومت الهي بر همه چيز حاكم خواهد شد، صحبت كرده‌اند.
شايد بهترين روايتي كه به طور مفصّل به احوالات آخرالزّمان مي‌پردازد، حديث نبوي(ص) است كه ابن عبّاس نقل كرده است و آن ماجراي گفت‌وگوي سلمان و پيامبر(ص) است.
گفت‌وگوهاي اصحاب با معصومان(ع) قرن‌ها پيش رخ داده است. مسلّماً حضرت مهدي(ع) نمي‌توانست در طول عمر آن اصحاب ظهور كند؛ آنها سال‌هاي زيادي را به انتظار گذراندند و همگي مردند؛ در حالي كه هنوز در انتظار ظهور او بودند.
زماني كه آنها زنده بودند، به طور جدّي بارها و بارها وعده ظهور او را تبليغ كردند و مشتاقانه آرزوي ظهور او را داشتند. يكي از روايت‌هاي نقل شده به وسيله يكي از اين افراد از امام جواد(ع) هشداري براي مردمان آخرالزّمان است كه در طول زمان باقي مانده و اكنون نيز خوانده مي‌شود. ايشان از برخي شكّاكان و منكران سخن به ميان آوردند كه او را انكار و يادش را به سخره مي‌گيرند:
«… او زماني قيام مي‌كند كه در ميان مردم يادش از بين رفته و بيشتر افرادي كه قائل به امامت او هستند، مرتد مي‌شوند … غيبتش طولاني مي‌شود و مخلصان، در انتظار ظهور او مي‌مانند و شكّاكان او را انكار مي‌كنند و منكران ياد او را مسخره مي‌كنند. هر كس كه وقتي را مشخّص مي‌كند، دروغ مي‌گويد و هر كس كه عجله كند، هلاك مي‌شود و هر كس تسليم خداوند باشد، نجات مي‌يابد.»۱
ابوالجارود گويد: امام باقر(ع) به من فرمودند:
«اي ابوالجارود! چون فلك دوّار بچرخد و مردم بگويند: قائم مرده يا هلاك شده و در كدامين وادي سلوك مي‌كند؟ و طالب بگويد: كجا قائمي وجود دارد و استخوان‌هاي او نيز پوسيده است، در اين هنگام بدو اميدوار باشيد و چون دعوت او را شنيديد، نزد او برويد؛ گرچه به صورت سينه‌خيز و بر روي برف باشيد.»۲
امّا «خدا هرگز خلف وعده نمي‌كند».۳
وقتي كه او بيايد، آن زمان پاياني براي دنياي آلوده به گناه و پايان جهاني است كه در آن انسان خطاكار حكومت مي‌كند.
پيش‌گويي‌هايي بشري در مورد آخرالزّمان
زماني كه اصحاب از معصومان(ع) در خصوص زمان ظهور و قيامت پرسيدند، ايشان صرفاً از نشانه‌هاي آن ياد كردند.
از روايات چنين بر مي‌آيد كه وقتي از رسول اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) در مورد زمان خروج حضرت مهدي(ع) پرسيده‌اند، آن بزرگواران با قاطعيّت و با صراحت تمام علم به زمان ظهور را همچون علم به قيامت، منحصر به خداوند متعال دانسته‌اند و از خودشان نيز نفي كرده‌اند.
كميت از امام باقر(ع) در مورد همين قضيّه پرسيد، امام(ع) فرمودند:
«از پيامبر(ص) در همين مورد سؤال شد، ايشان فرمودند: مَثل ظهور مهدي(عج)، همچون برپايي قيامت است، كسي جز خدا از وقت آن آگاه نيست.»۴
حتّي سخناني بدين مضمون را به حضرت عيسي(ع) در گفت‌وگو با حواريونش نسبت مي‌دهند.
هنگامي كه شاگردان عيسي(ع) از او در خصوص زمان رسيدن آخرالزّمان پرسيدند، او نيز آنها را صرفاً از نشانه‌هاي آخرالزّمان آگاه كرد و در خصوص زمان آن گفت: «هيچ كس آن روز و ساعت را نمي‌داند، جز پدر؛ حتّي فرشتگان آسمان و پسر نيز از آن آگاه نيستند.»۵
امّا به رغم گفته‌هاي اين بزرگواران، انسان‌ها از پيش‌گويي‌هاي بيباكانه منصرف نشدند. در اين خصوص مي‌توان به نمونه‌هاي زيادي اشاره كرد، از جمله شاه‌ نعمت‌ الله ‌ولي، نوستر آداموس و اخيراً كتاب ريموند هاندلي به نام «پايان دنيا در سال ۲۰۱۲ م.» اشاره و مراجعه كرد.
از آنجا كه بحث در خصوص سال ۲۰۱۲ م. است، كتاب اخير و پيش‌گويي‌هاي مشابه آن براي سال ۲۰۱۲ م.را بررسي خواهيم كرد.
اين كتاب به استناد ۱۴۹ پيش‌گويي مختلف از آخرالزّمان بين ۴۴ سال قبل از ميلاد و ۲۰۰۸ م. نوشته شده است.
پيش‌بيني پايان جهان در سال ۲۰۰۸ م. متوقّف نشد. در حقيقت، حركت بهمن پيش‌گويي‌ها شتاب گرفته است. بسياري از پيش‌گويي‌ها حتّي در روز خاص تمركز كرده‌اند: ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲ م.
اين روز يكي از جذّاب‌ترين روزهاي تاريخ ناميده شده است. گرايش كساني كه به اين تاريخ اشاره كرده‌اند، به طور گسترده‌اي متفاوت است. برخي از آنها مذهبي و برخي سكولار مي‌باشند. همگي متّفق القول مي‌گويند:
اين حوادث منجر به كشتار نهايي شده و وحشتي انسان ساخته، جهان را فرا مي‌گيرد.
امّا آيا اين حوادث اتّفاق خواهد افتاد؟ اعتقاد مسلمانان به حقيقت قرآن و سنّت براي امنيّت و آرامش روح و ذهنشان بسيار حياتي است. فريب‌دهندگان بسياري در جهان وجود دارند، قرآن مي‌فرمايد: «شيطان هر آينه در زمين (باطل را) در نظرشان زينت مي‌دهد (آنان را خواهد فريفت) و همگي‌شان را به هلاكت مي‌برد.»۶ به اين دليل، معصومان(ع) به ما هشدار دادند كه: «آگاه و هوشيار باشيد».
بسياري از مردم تفسير خاصّ خود را در مورد آينده تحميل مي‌كنند؛ امّا تنها راهنما بايد قرآن و عترت باشد. اين تفاسير در حاشيه پيش‌گويي‌هاي آخرالزّماني معصومان(ع) است و ممكن است ناظر به حقيقت امر نباشد. بنابراين لازم است در خصوص تحريفاتي كه مردم در پيش‌گويي‌هاي آخرالزّماني انجام مي‌دهند، هوشيار باشيم.
در حالي كه مي‌توان به مرور زمان يك ايده بهتر از زمان اجمالي ظهور ارائه داد و مي‌بينيم پيش‌گويي‌هايي در اطراف ما برآورده شده‌اند؛ امّا با اين حال صفحات تاريخ مملوّ از تاريخ‌هاي اشتباهي است كه برخي در آن، انتظار فرا رسيدن آخرالزّمان را داشتند.
مارك هيچكاك در كتاب «۲۰۱۲ كتاب مقدّس و پاياني جهان» در صفحه ۱۰۲ مي‌گويد:
قديمي‌ترين پيش‌بيني باقي مانده از پايان قريب‌الوقوع جهان، يك تخته گِلي آشوري است كه حاكي است، زمين ما در آخرالزّمان نابود خواهد شد. علائم حركت سريع جهان به سمت نابودي عبارت است از: رواج رشوه‌خواري و فساد.
جالب است كه برخي از مسلمانان نيز فريب اين تاريخ‌سازي را خورده‌اند و اعتقاد دارند كه ظهور در سال ۲۰۱۲ م. رخ خواهد داد.
امّا عاقلانه است كه به جاي توجّه به اين پيامبرانِ خود خوانده، به قرآن و عترت مراجعه كنيم. اين پيامبران خود خوانده چه مي‌كنند؟
هيچكاك در خصوص تفسير به رأي‌كنندگان در خصوص ۲۰۱۲ م.
مي‌گويد:
تا زماني كه متون مقدّس از نظريّه ۲۰۱۲ آنها پشتيباني مي‌كند، آن را طرف مشورت و قابل اعتماد در نظر مي‌گيرند؛ امّا هنگامي كه آن را در تضاد با باورهايشان مي‌بينند، آن را رد مي‌كنند و در برخي موارد حتّي به سخره مي‌گيرند. (ص ۹۲).
پيش‌بيني ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲ م.
چرا بسياري، ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲ م. را به عنوان روز فاجعه انتخاب كرده‌اند؟ به طوري كلّي اين موضوع ريشه در محاسبات تقويم‌هاي قوم ماياي باستان دارد.
مردم مايا در «آمريكاي مركزي» زندگي مي‌كردند، اوج تمدّن آنها از ۲۵۰ قبل از ميلاد تا ۹۰۰ م. بود. كشيشان مايايي سيستم تقويمي مرتبط با مشاهدات نجومي را ابداع كرده بودند كه برخي بر اين باورند، از تقويمي بوده كه امروزه استفاده مي‌كنيم، دقيق‌تر است. آنها تلسكوپ نداشتند و با استفاده از چشم غير مسلّح به مطالعه آسمان مي‌پرداختند.
تقويم آنها چه بود؟
مايا بر اساس مطالعاتي در نجوم، يك سيستم تقويم ابداع كرده بودند كه مطابق آن، تاريخ جهان كنوني در تاريخ ۱۱ آگوست ۳۱۱۴ پيش از ميلاد شروع شده است. با استفاده از سيستم تقويم قمري، مايا زمان را در ۲۰ واحد اندازه‌گيري مي‌كرد. بيست كين (روز) يك يونال (ماه) و ۱۸ يونال يك تون (سال) و ۲۰ تون يك كاتون (۲۰ سال) و ۲۰ كاتون يك بكتون (۴۰۰ سال) را تشكيل مي‌داد.
آنها براي مشخّص كردن يك تاريخ خاص، آن را بر اساس اينكه چقدر از آغاز خلقت فاصله دارد، ثبت مي‌كردند … اهمّيت تقويم مايا در اين است كه به نظر مي‌رسد ۱۳ باكتون را به عنوان زمان پايان عمر جهان حاضر پيش‌بيني كرده است. اين تقويم به طور ناگهاني با پايان بكتون سيزدهم به پايان مي‌رسد.
با توجّه به مبدأ اين تقويم (۱۱ آگوست ۳۱۱۴ پيش از ميلاد) و ترجمه تاريخ تقويم مايا به سيستم تقويم ميلادي كنوني بكتون سيزدهم در ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲ م. به پايان مي‌رسد.۷ اين تاريخ برابر با ۵۱۲۶ است كه انتهاي آن ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲ و مصادف با زمان انقلاب زمستاني است.
وسواس مايا در خصوص زمان را مي‌توان در اين واقعيّت دريافت كه آنها ۲۰ تقويم مختلف را ابداع كرده‌اند. مايا متّكي به سه سيستم متفاوت تاريخ‌نگاري كه عبارتند از سيستم شمارش بلند يا شمارش طويل (Long Count)، تزولكين (Tezolkin) و هاب (Haab) يا تقويم مردمي بوده است كه بيشتر شبيه به تاريخ ۲۰۱۲ م. مي‌باشد… سومين سيستم شمارش مايا، سيستم شمارش طويل است. اين سيستم مخصوص ثبت چرخه‌هاي زماني جهان ‌است كه مرتّب تكرار مي‌شوند.
اين تقويم به پنج واحد تقسيم مي‌شود كه قبل و بعد از تاريخ پيدايش اسطوره‌اي مايا را شامل مي‌شود و به اعتقاد آنها از ۱۱ آگوست ۳۱۱۴ قبل از ميلاد مي‌باشد… سال ۲۰۱۲ م. سالي است كه چرخه بزرگ پنجم قرار است به پايان برسد. كلّ يك دوره تقويم طولاني ماياها ۵۱۲۵ سال است و ماياها هر دوره اين تقويم را يك عمر جهان ناميده‌اند و كلّ جهان را در قالب ۵ دوره تقسيم كرده‌اند. خاستگاه اعتقاد به پايان دنيا در سال ۲۰۱۲ م. همين است.۸
اين باورها منشأ خدايي ندارد
ماياها مفاهيم مذهبي و كيهان شناختي مربوط به تقويم خود را از كجا دريافته‌اند؟ در اين آيين چنين مفاهيمي مطمئنّاً از جانب خدا نيامده است؛ زيرا ماياها قرباني‌كردن انسان را به عنوان بخشي از مراسم مذهبي خود انجام مي‌دهند. اغلب از كودكان براي اين آيين استفاده مي‌كنند كه در آن كشيش مايا قفسه سينه كودكي را كه هنوز زنده است، شكافته و قلب او را به عنوان قرباني به خدايان در مي‌آورد. در واقع، در جشن آغاز يك سال جديد، مايا قلب قرباني را پاره پاره مي‌كرد.
هيچكاك مي‌نويسد:
بخش عمده‌اي از عبادت وحشيانه ماياها، از جمله قرباني، زماني قابل توجيه است كه بدانيم اين كار به واسطه قدرت واقعي خدايان سنگي آنها انجام مي‌يافته است.
ماياهاي مدرن به چه چيزي اعتقاد دارند؟
در حالي كه بسياري از غربي‌ها در ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲ م. به عنوان تاريخ اين فاجعه بي‌نظير توقّف كرده‌اند، ماياهاي مدرن به طور كلّي بدين صورت به موضوع نگاه نمي‌كنند. دون آلخاندرو، يكي از رهبران كنوني مايا، نظر خود را در خصوص معنا و مفهوم اين زمان ارائه داده است. او در جملاتي زمان تغيير مثبت را معرفي مي‌كند:
با توجّه به سيستم شمارش بلند يا شمارش طويل تقويم مايا، ما در انتهاي بكتون هستيم و … در نتيجه در حال نزديك شدن به سال صفر … جهان تغيير يافته است و ما وارد دوران تفاهم و هم‌زيستي هماهنگ شده‌ايم كه در آن عدالت اجتماعي و برابري براي همه وجود دارد.
اين يك شيوه جديد زندگي است. با يك نظم نوين اجتماعي زماني براي آزادي رسيده است كه در آن ما مي‌توانيم بدون محدوديّت و بدون مرز، مانند ابرها حركت كنيم. ما مانند پرندگان، بدون نياز به گذرنامه سفر خواهيم كرد. مانند رودخانه‌ها كه همه به يك مقصد در حال حركت هستند … »۹
يكي ديگر از رهبران، بنيتو راميرز مندوتا، ‌اين ديدگاه را ارائه مي‌دهد:
همان‌طور كه بزرگان گفته‌اند، همه چيز به سمت تغيير مي‌رود. جهان در آن تاريخ به ياد ماندني تغيير خواهد كرد. فرزندان ما جهان‌بيني متفاوت خواهند داشت، زمان تمام خواهد شد و موجودات ديگري ساكن زمين خواهند شد … .
صلح جهاني و هماهنگي در سال ۲۰۱۲ م. به صورت توأمان نخواهد آمد؛ امّا سرانجام خواهد آمد و خواهيم ديد. هر دو اين پيش‌گويي‌ها شامل برخي از عناصر حقيقت است؛ امّا شايان ذكر است كه اين ماياها ديدگاه‌هاي فاجعه‌باري را كه بسياري از مردم درباره سال ۲۰۱۲ م. دارند، ‌ندارند.
هاندلي با اشاره به افسانه مايايي مي‌گويد:
به نظر مي‌رسد كه اگر ۲۱ دسامبر ۲۰۲۱ م. پيش‌گويي تكان‌دهنده مايا براي پايان جهان بود، آن را به عنوان بخش مهمّي از ميراث فرهنگي و مذهبي آن تمدّن، حتّي براي امروز حفظ مي‌كردند؛ امّا ظاهراً اين مورد محلّي از اعراب ندارد. بسياري از ماياهاي مدرن چنين تفسيري از سيستم تقويم و اعتقاد خود را قبول نمي‌كنند؛ امّا از غربي‌ها، به دليل اينكه به سبب ديدگاه‌ها و مقاصد خود، تفسير خود را بر آنها تحميل مي‌كنند، شكايت دارند.
به اين ترتيب مي‌بينيم كه اين ايده كه تقويم ماياها پايان جهان را در سال ۲۰۱۲ م. پيش‌بيني كرده، به سادگي فاقد اعتبار است. اين مطالب معنايي ندارند و تنها به اين دليل است كه دنياي ما چنان شكل غمگنانه‌اي دارد كه ناچار برخي به چنين چيزهايي توجّه كرده‌اند.
پيش‌بيني‌هاي ديگر
پيش‌گويان پر مدّعا، داستان‌هاي ترسناك ديگري از فجايعي كه بنا بر ادّعاي آنها در سال ۲۰۱۲ م. رخ خواهد داد، بافته‌اند.
خشك‌سالي در سراسر جهان، سيل، طوفان، سونامي، زلزله و فوران‌هاي آتش‌فشاني ناشي از طوفان‌هاي خورشيدي، ترك‌هاي تشكيل شده در ميدان مغناطيسي زمين و انقراض توده‌اي در زمستان هسته‌اي، قحطي، بيماري‌هاي انساني، جنگ، تحوّلات ناگهاني و عمده اقتصادي، فوران‌هاي عظيم خورشيدي، واژگوني قطبي و … اين همه پيش‌بيني شده است كه در سال ۲۰۱۲ م.
رخ مي‌دهد.۱۰
بله، برخي از اين چيزها در حال حاضر در نقاط مختلف زمين رخ مي‌دهند. در روايت‌هاي آخرالزّمان اسلام و آنچه كه به مسيح(ع) در كتاب مقدّس نسبت داده شده است، پيش‌بيني مي‌كنند كه برخي از اين فجايع قبل از ظهور پايان روزگار، در محدوده جهاني رخ خواهد داد! امّا آيا سال ۲۰۱۲ م. براي فرا رسيدن اين حوادث وحشتناك كمي زود نيست؟
بله، برخي از اين تهديدات بسيار واقعي هستند. يكي از سناريوها كه به نظر مي‌رسد به احتمال زياد اتّفاق مي‌افتد، فوران يك سوپر آتش‌فشان است. «انجمن زمين‌شناسي لندن» اعلام كرده است كه فوران يك سوپر آتش‌فشان دير يا زود اين سيّاره را لرزانده و تمدّن بشري را تهديد مي‌كند.
دهانه غول پيكر «پارك ملّي يلوستون» از اين لحاظ قابل شناسايي است. فوران ۵ ريشتري «كوه سنت هلن» در سال ۱۹۸۰ م. لبه آتش‌فشان را منفجر كرد، جنگل‌هاي اطراف را به وسعت چند مايل نابود كرد، ۳ ميليارد دلار خسارت به بار آورد و ۵۷ نفر را كشت. سازمان زمين‌شناسي ايالات متّحده آن را به عنوان بدترين فاجعه آتش‌فشاني ثبت شده در تاريخ ايالات متّحده توصيف كرد. فوران فوق العادّه در يلوستون هزار بار قوي‌تر خواهد بود.
امّا يلوستون تنها دهانه ماگمايي در ايالات متّحده نمي‌باشد. حدّاقل يك مورد ديگر در «لانگ ولي» در «كاليفرنيا» در نزديكي «پارك ملّي يوسميت» و پيست اسكي «درياچه ماموت» وجود دارد. ديگر موارد ممكن در «ژاپن»، «نيوزيلند»، «آند» و «اندونزي» قرار دارد. از ميان اين دهانه‌ها يلوستون اغلب مورد مطالعه قرار گرفته است … قابل ذكر است كه اين منطقه به طور مداوم تحت فعّاليت‌هاي لرزه‌اي قرار دارد و قطعاً در برخي نقاط فوران خواهد كرد.
دامنه چنين فاجعه‌اي فراتر از تصوّر است. آيا در سال ۲۰۱۲ م. اتّفاق مي‌افتد؟ ما نمي‌دانيم. هيچ چيزي به احتمال اتّفاق افتادن آن در سال ۲۰۱۲ م. اشاره نمي‌كند. اين اتّفاق مي‌تواند در سال جاري يا در سال ۲۰۱۳ م. يا سال‌هاي پس از آن رخ دهد يا ممكن است هرگز رخ ندهد.
با اين حال، با مراجعه به روايت‌هاي آخرالزّماني اسلام و متون مقدّس مسيحيّت مي‌بينيم صاعقه، قحطي، ويراني، آتش‌سوزي، طوفان، خرابي، رخ دادن حوادثي در خورشيد و ماه و ستارگان، زلزله، قذف و فوران‌هاي آتش‌فشاني، قبل از ظهور وجود خواهد داشت.
امام جواد(ع) فرمودند:
«قائم(ع) قيام نخواهد كرد؛ مگر به دنبال خوف و هراس جدّي، زلزله‌ها، فتنه‌ها، بلايا و طاعوني كه (مردم) بدان مبتلا شده باشند و شمشير برّان (جنگ نمايان) ميان اعراب و اختلاف زياد مردم و تفرقه مذهبي آنها و تعدّد اديان و مذاهب و تغيير و تحوّل آنها و …»۱۱
حضرت علي(ع) فرمودند: «مهدي قيام نخواهد كرد تا اينكه يك سوم مردم كشته شوند، يك سوم بميرند و يك سوم باقي بمانند.»۱۲
«كوه‌ها از هيبت حضور خداوند تمام جهان، مانند موم ذوب مي‌شوند.»۱۳
«اي خداوند! آسمان را بشكاف و فرود بيا! كوه‌ها را لمس كن تا از آنها دود برخيزد.»۱۴
سياره X
يكي ديگر از بلاياي طبيعي پيش‌گويي شده آخرالزّماني، سناريوي برخورد يا نزديك شدن يك سياره ديگر با زمين است. گوي اسرارآميزي كه ظاهراً ما را تهديد مي‌كند، به نام سياره X يا سياره نيبيرو معروف است و برخي انتظار دارند كه در ۱۲ دسامبر ۲۰۱۲ م. به زمين برسد.
امّا شواهد اين اتّفاق چيست؟ هيچ شواهد علمي براي كمك به اين ايده وجود ندارد. تمام ماجرا به زني به نام نانسي و موجوداتي ماورايي به نام «زتا» بر مي‌گردد.
زتا و نانسي ليدر چه كساني هستند؟ داستان از اين قرار است:
نانسي تنها نُه ساله بود كه آن اتّفاق رخ داد. چيزي شبيه به نور درخشان از آسمان آمد و در زميني نزديك خانه‌اش سقوط كرد. پدر و مادر او براي خريد بيرون رفته بودند. بنابراين نانسي به تنهايي به تحقيق در مورد اين رويداد عجيب و غريب پرداخت. زماني كه او به نزديكي محلّ سقوط رسيد، از آنچه به نظر مي‌رسد يك سفينه فضايي معلّق در هوا بالاتر از سطح زمين بود، وحشت‌زده شد. هنگامي كه در سفينه باز شد، نانسي غش كرد.
وقتي به هوش آمد، در داخل سفينه بود و موجودات عجيب و غريب معلّق در هوا، در اطراف او حركت مي‌كردند. همان‌طور كه سعي كرد صحبت كند، يكي از زتاها به او گفت تا بي‌حركت دراز بماند. يك بازوي مكانيكي بزرگ با يك وسيله كوچك در انتهاي آن شروع به حركت كرد و به سر او نزديك و نزديك‌تر شد، دستگاه پوست سر او را لمس كرد و او را در بيهوشي فرو برد.
وقتي بيدار شد، داخل خانه‌اش بود. يكي از آن موجودات ماورايي او را به آرامي در بستر خود قرار داد و سپس با او سخن گفت: نانسي، نترس. شما از ميان همه مردم سياره زمين انتخاب شده‌ايد تا صداي ما در زمين باشيد. ما در مورد آنچه كه در سياره شما اتّفاق مي‌افتد، بسيار نگران هستيم. اين دستگاه كه در سر تو قرار داده‌ايم، ما را قادر به برقراري ارتباط و ارسال پيام به ساكنان جهان خواهد كرد.
يا اين داستان ساختگي است يا وي با اجنّه برخورد داشته است.
گاورت شيلينگ، نويسنده بين المللي و نامدار در عرصه نجوم است. او و دانشمندان برجسته ديگري طرح سيّاره ايكس / نيبيرو را افشا و خنثي‌سازي كرده‌اند. شيلينگ در كتاب «شكار سيّاره ايكس» ص ۱۱۵ اين توضيحات قانع كننده را در مورد سيّاره ايكس ارائه مي‌دهد:
اين بدان معني است كه مطالب زيادي براي افشاگران، باستان‌شناسان و ستاره‌شناساني كه نگاهي عميق و ترديدآميز به موج چرند و پرندها در مورد نيبيرو دارند و با دقّت علمي اشتباهات موجود در اين افسانه كيهاني را تبيين مي‌كنند، وجود دارد. آنها حجم كار خود را در چند سال آينده كاهش خواهند داد.
و در تاريخ ۲۲ دسامبر ۲۰۱۲ م. يك شبه داستان جعلي براي توجيه ناكامي خود ترتيب خواهند داد و بازي دوباره و دوباره شروع خواهد شد. از آنجا كه مهم نيست كه چه تعداد اجرام آسماني جديد در منظومه شمسي يافت شده است، هميشه نياز به يك سيّاره مرموز X وجود دارد.
چه چيز را بايد انتظار داشت؟
بله، ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲ م. خواهد آمد و خواهد رفت، ۲۲ دسامبر خواهد رسيد و زمين ادامه حيات خواهد داد و نظريّه‌هاي جديدي در مورد تاريخ دقيق پايان جهان داده خواهد شد.
متأسّفانه، بسياري اين غيرواقع‌ها و ديگر پيش‌بيني‌هاي شكست خورده را به عنوان بهانه‌اي براي ردّ پيش‌بيني‌هاي روايت‌هاي آخرالزّماني ما استفاده مي‌كنند. بدون شك حتّي شاهد افزايش تمسخركنندگان ظهور خواهيم بود؛ همان‌گونه كه قبلاً ذكر شد؛ امّا مطمئنّاً پيش‌گويي‌هاي واقعي روايت‌هاي آخرالزّماني ما مانند پيش‌بيني‌هاي نادرست و مخدّر ۲۰۱۲ م. نيست. آنچه خداوند وعده داده، قطعاً خواهد آمد. فقط نمي‌دانيم دقيقاً چه زماني؟ پس چه بايد كرد؟
هنگامي كه دعبل خزاعي اشعار معروف خود را در حضور امام رضا(ع) خواند، امام در ضمن سخنان خويش به وي فرمودند:
«مَثل او مَثل روز قيامت است كه وقت قيامت را جز خدا آشكار نكند، قيامت از جهت سختي‌ها در آسمان‌ها و زمين گران است و آن به شما نيايد، مگر ناگهاني.»۱۵
بنابراين در تمام زمان غيبت و در هر حالي كه احتمال ظهور مي‌رود، واجب است انسان آماده ياري‌رساني باشد و به امام توجّه داشته و منتظر ظهور او باشد.
گفتار منسوب به عيسي مسيح(ع) نيز در اين باره كاملاً واضح و آشكار است:
«پس شما نيز آماده باشيد؛ زيرا پسر انسان در ساعتي خواهد آمد كه انتظار آن را نداريد.»۱۶
پي‌نوشت‌ها:
۱٫ بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۱۵۸؛ شيخ صدوق، كمال الدّين و تمام النّعمه، ص ۳۷۸٫
۲٫ كمال الدّين و تمام النّعمه، ج ۱، ص ۵۹۶، ح ۵٫
۳٫ سوره ابراهيم، آيه ۴۷٫
۴٫ بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۱۵۴٫
۵٫ متي، ۳۶: ۲۴٫
۶٫ سوره حجر، آيه ۳۹٫
۷٫ هاندلي، صص ۷ ـ ۸٫
۸٫ هيچكاك، صص ۳۲ ـ ۳۳٫
۹٫ به نقل از جان ميجر جنكينز، داستان ۲۰۱۲، ۲۰۰۹، ص ۳۶۹٫
۱۰٫ جان كليز، آخرالزّمان ۲۰۱۲، ۲۰۱۰، ص ۱٫
۱۱٫ السّاده، مجتبي، شش ماه پايان، ص ۲۸۸٫
۱۲٫ صدر، سيّد صدرالّدين، المهدي، ص ۱۹۸؛ سليمان، كامل، يوم الخلاص، ص ۵۶۴٫
۱۳٫ مزمور، ۵: ۹۷٫
۱۴٫ همان، ۵: ۱۴۴٫
۱۵٫ عيون اخبار الرّضا(ع)، ج ۱، ص ۲۹۷، ح ۳۵؛ بحارالأنوار، ج ۴۹، ص ۲۳۷، ح ۶٫
۱۶٫ متي، ۴۴: ۲۴٫

منبع : سایت پرسمان

نظرات مراجع تقلید درباره حضرت رقیه (سلام الله علیها)


نظر حضرت آیت‌الله شیخ «حسین‌ مظاهری»
همین جا که به عنوان مرقد حضرت رقیه علیها ‌السّلام مشهور است، مرقد اوست و تشکیک کردن یک ظلم است آن هم ظلم به بچه مظلوم امام حسین علیه ‌السّلام و همین شهرت راجع به مرقد مطهر حضرت زینب سلام‌ الله‌ علیها نیز هست و تشکیک در آن ظلم به حضرت زینب سلام‌ الله ‌علیها است و ظلم به حضرت زینب گناهش خیلی بزرگ است و ما در این گونه موارد نظیر سیادت اشخاص و قبور بزرگان چیزی جز شهرت نداریم و این شهرت در نظر همه فقها حجت بوده و هست.

 

نظر حضرت آیت‌الله سید «صادق روحانی»
اولا راجع به حضرت رقیه سلام الله علیها اخیرا کتابی نوشته شده است و خیلی خوب اثبات نموده به این که حضرت رقیه ۳ ساله در خرابه شام از دنیا رفته و قبرش هم در آنجاست و معجزات زیادی هم نقل شده است و ثانیا قاعده ای در فقه است بنام تسامح در ادله سنن، مقتضی آن قاعده این است که آنچه راجع به این دختر ۳ ساله گفته اند شما هم نقل کنید و به زیارت او بروید همه اش بر طبق موازین شرع است، من خودم چند سال قبل برای معالجه به لندن رفتم در برگشت، لبنان از هواپیما پیاده شدم و چند روز در آنجا ماندم که بروم سوریه برای زیارت آن خانم و الان هم از آن عمل خرسندم.

 

نظر حضرت آیت‌الله سید «محمدعلی‌ علوی گرگانی»
وجود حضرت رقیه سلام الله علیها از مسلّمات تاریخی است و اگر شبهه ای هم هست در اصل وجود ایشان نیست و بعضی از شبهات در نام مبارک او وجود دارد ولی این مسئله که دختری از امام حسین علیه السلام در شام مدفون است، هیچ گونه شک و شبهه ای در آن وجود ندارد و توصیه ما به کسانی که این شبهات را نسبت به معتقدات دینی مردم وارد می کنند آن است که بدانند هیچ گونه نفعی نخواهند برد و فقط آخرت خود را خراب کرده اند و خود را مورد غضب امام حسین علیه السلام قرار داده اند و لذا خوب است که با این گونه مسائل خود را درگیر ننمایند.

 
نظر حضرت آیت الله سید «صادق شیرازی»
حضرت رقیه علیها السلام دختر آقا امام حسین علیه السلام بوده واقعاً و کتاب های متعددی مانند “ینابیع المودة” در صفحه ی ۳۴۶ و “احقاق الحق” جلد ۱۱ صفحه ۶۳۳ بودن حضرت رقیه فرزند امام حسین علیه السلام را در کربلا نقل کرده اند و قصه آن علاوه بر سندهای تاریخی و کتب مقاتل، سند واقعی و خارجی نیز در دمشق شام دارد، آن بارگاه با عظمت در پایتخت سابق امویان مانند آفتاب فروزان می درخشد، در حالی که قبر معاویه زباله دانی بیش نیست و از قبر یزید هم اثری نیست و طبق نقل کتاب “الذریعة” جلد ۲۲ صفحه ۳۹۰ حدود ۱۰۰ سال از این واقعه نگذشته که دختر کلیددار حرم حضرت رقیه علیها السلام حضرت را در خواب می بیند و او را از آمدن آب نزد قبر خود مطلع می سازد، خواب سه شب پشت سرهم تکرار می شود، کلیددار ـ با خبر دادن به دولت وقت و ضمن تشریفات رسمی ـ کارگر می آورد و قبر را خراب می کنند، و وقتی به قبر می رسند آثار آب پدیدار می شود آنگاه می بیند این دختر سه ساله تر و تازه گویی خوابیده است، کلیددار که سید هم بوده جسد مبارک حضرت رقیه را بر روی دست می گیرد تا سه شبانه روز، و فقط برای کارهای ضروری و نماز او را به دیگری می سپارد، تا قبر آماده می شود، و حضرت را به جای خود بر می گرداند، و معجزات بسیار دیگر که در تاریخ به ثبت رسیده‌ است.
  
نظر حضرت آیت‌ الله‌ شیخ «میرزا جواد تبریزی»
مزار کنونى حضرت رقیه بنت الحسین علیهماالسلام در شام، از اول مشهور بوده، گویا حضرت امام حسین علیه السلام نشانى را از خود در شام به یادگارى سپرده است، تا فردا کسانى پیدا نشوند که به انکار اسارت خاندان طهارت علیهم السلام و حوادث آن بپردازند، این دختر خردسال گواه بزرگى است بر اینکه در ضمن اسیران حتى دختران خردسال نیز بوده اند، ما ملتزم به این هستیم که بر دفن حضرت رقیه علیهاالسلام در این مکان شهرت قائم است، حضرت علیهاالسلام در این مکان جان سپرده و دفن شده است. ما به زیارتش شتافتیم، و باید احترام او را پاس داشت.
 
دفن این طفل خردسال (حضرت رقیه علیهاالسلام) در شام گواه بزرگ و نشان قوى از اسارت خاندان طهارت، و ستم روا داشته بر ایشان دارد، آن ستمى که تمام پیامبران از آدم تا خاتم بر آن گریستند، تا آنجا که خدا عزاى امام حسین علیه السلام را بر آدم خواند، از این رو احترام این مکان لازم است، به سخنان فاسد گوش فرا ندهید، و به سخنان باطلى که مى گویند: رقیه علیهاالسلام طفلى خردسال بیش نبود، گوش فرا ندهید، مگر على اصغر علیه السلام کودک خردسال نیست که در روز قیامت شاهدى خواهد بود، و موجب آمرزش گنهکاران شیعه خواهد شد ان شاء الله تعالى.
 
بنابراین بر همه واجب است احترام این مکان (محل دفن حضرت رقیه علیهاالسلام) را داشته باشند، و به سخنان فاسد و بیهوده اى که از گمراهى شیاطین است، گوش فرا ندهند و اعتنایى نکنند. ما با زیارت دختر امام حسین علیه السلام (رقیه علیها السلام) به خداوند متعال تقرب مى جوییم، آن دخترى که خود مظلوم بود، و خاندان وى همه مظلوم بودند.
 

پاسخ حضرت آیت‌الله ‌شیخ «ناصر مکارم شیرازی» بسمه‌تعالی - 
شکی نیست که دختر کوچکی از امام حسین‌(ع) در شام از دنیا رفت و در آنجا دفن شد و حرم فعلی منسوب به همان دختر است، اما این که نام آن دختر رقیه بوده یا نام دیگری داشته در بین دانشمندان اسلامی اختلاف نظر وجود دارد هر چند معروف این است که نامش رقیه است.
همیشه موفق باشید

وقتی امام زمان (عج) از مظلومیت خود می گویند


وقتی امام زمان (عج) از مظلومیت خود می گویند

«شیعیان ما به اندازه ی آب خوردنی ما را نمی خواهند؛ اگر ما را بخواهند دعا می کنند و فرج ما می رسد.»

مرحوم حاج شیخ محمّد جعفر جوادی در عالم کشف یا شهود خدمت حضرت بقیّة الله أرواحنا فداه مشرّف شده آن حضرت را بسیار غمگین می بیند. از حال آن بزرگوار سؤال می کند. می فرمایند:
«دلم خون است! دلم خون است! …»

مرحوم حاج محمّد علی فشندی می گوید:

در مسجد جمکران قم، اعمال را به جا آورده بودم و با همسرم می آمدم. دیدم آقایی نورانی داخل صحن شده اند و قصد دارند به طرف مسجد بروند با خود گفتم: این سیّد نورانی در این هوای گرم تابستان، از راه رسیده و تشنه است. ظرف آبی به دست ایشان دادم. پس از آشامیدن ظرف آب را پس دادند. گفتم: آقا، شما دعا کنید و فرج امام زمان أرواحنا فداه را از خدا بخواهید تا امر ظهور نزدیک شود. فرمودند:

«شیعیان ما به اندازه ی آب خوردنی ما را نمی خواهند؛ اگر ما را بخواهند دعا می کنند و فرج ما می رسد.»۱

یکی از علمای وارسته و برجسته ی نجف به کربلای معلّی مشرّف می شود و در حرم مطهّر حضرت سیّدالشّهداء علیه السّلام به محضر حضرت مهدی أرواحنا فداه شرف یاب می گردد.

امام زمان علیه السّلام به او می فرمایند:
«فلانی، ببین این جا که (در کنار ضریح جدّ غریبم و زیرگنبد طلای آن) دعا مستجاب است. مردم به فکر من نیستند و برای فرج من دعا نمی کنند.»

سپس آن حضرت تصرّف ولایی می فرمایند و آن عالِم ربّانی خواسته های مردم را می شنود که هر کدام برای حوایج خصوصی خود دعا می کنند. امام علیه السّلام می فرمایند:

«شنیدی؟! حتّی یک نفر از این زائرین نگفت: خدایا، فرج مهدی را برسان!»۲

منبع:
۱. شیفتگان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ۱۵۵:۱ ، با اندکی تصرّف.
۲. مجله ی موعود ش۱۳، مقاله ی آقای هاشمی نژاد.
۳. آشنایی با امام عصر (عج)، ص ۷۱و ۷۲.‬


كرامات لام البنين سلام الله عليها


القصه (1)

مسيحي أخذ حاجته
حكى الخطيب الشيخ الصادقي انه في احدى السنوات كنت أرتقي المنبر الحسيني في طهران ، وفي اليوم السابع من محرم ركبت سيارة اجره لأذهب الى المسجد الذي احاضر فيه. فصادف ازدحام شديد في الشارع بسبب مواكب العزاء. فسألني السائق : ما الخبر اليوم؟
قلت الست مسلما ؟ هذا يوم السابع يوم ابي الفضل العباس عليه السلام .
قال : انا مسيحي
قلت : انه يوم العباس وله قصة عندنا.
قال : انا أعرف ألا الفضل العباس جيدا جدا.
ثم أضاف قائلا :
انه لم يولد لي طفل لفترة طويله، وبعد مضي سنوات رزقني الله
طفلا مشلول القدمين. فصرفت لعلاجه جميع ثرواتي حتى بعت منزلي وسيارتي أيضا ولكن بلا نتيجة. في ذات ليلة رجعت الى المنزل فوجدت زوجتي جالسة تبكي. سألتها ما الخبر ؟ قالت ان صاحبة المنزل ( حيث كنا مستأجرين ) دعتني الى مائدة السيدة أم البنين. سألتها ومن هي ام البنين؟ فشرحت لي مقامها وشخصيتها المقدسه. فقمت وحملت طفلنا المشلول الى هذا المجلس وتوسلت هناك بأبي الفضل العباس ابن السيده أم البنين. فقالت زوجتي تعال الان وفي هذه الساعة من الليل نتوسل معا بهذا الرجل العظيم فلعله يشفي طفلنا.
وبعد ذلك وفي ساعة متأخرة كنا نائمين في ساحة المنزل وكان طفلنا بجانبنا اذ نهضنا من النوم واذا نرى الطفل يهرول في ساحة المنزل. فمسكنا يده، وسألناه ما الخبر؟ فقال : ما اسم هذا السيد الفارس المهيب؟!
وكان يشير الى جهة ولم نكن نر غير طفلنا الذي كان واقفا على قدميه سالما، وكانت دهشتنا من هذه المعجزة كبيرة جدا.

سلام الله
على قطيع الكفين
سلام الله
على أم البنين التي ارادت ولدها قربانا لسلامة الحسين ابن بنت رسول الله ثم بدلا من ولد واحد ضحت باربعة

ادامه نوشته

البكاء على الحسين بدعة ! وقتله اجتهاد !!


بسم الله الرحمن الرحيم
اللهم صل على محمد وآل محمد وعجل فرجهم وسهل مخرجهم

وصل اللهم على فاطمة وأبيها وبعلها وبنيها والسر المستودع فيها عدد ماأحاط به علمك
وعجل فرج يوسفها الغائب ونجمها الثاقب واجعلنا من خلص شيعته ومنتظريه وأحبابه يا الله
السلام على بقية الله في البلاد وحجته على سائر العباد ورحمة الله وبركاته
السلام عليكم ورحمة الله وبركة

كتب (هشام) في شبكة الحق بتاريخ 28-3-2001 ، العاشرة صباحاً، موضوعاً بعنوان ( البكاء بدعة ! والقتل اجتهاد ! مالكم كيف تحكمون ؟) قال فيه: من الواضح الذي لا شك فيه لدى كل إنسان ذو فطرة سليمة ، جواز البكاء على الموتى ولا سيما الشهداء منهم وأصحاب المواقف المشرفة لأمتنا الإسلامية ، كأهل بيت العصمة والطهارة (ع).. ولقد أقر القرآن الكريم ذلك البكاء وأجازته السنة الشريفة ، ومع ذلك نجد شرذمة من الجهال ما زالوا ينعقون قائلين : إن البكاء بدعة ، والبدعة في النار ! فيخالفون بذلك القرآن الكريم وسنة النبي الأمين (ص) جهاراً وبكل وقاحة ، ويقلبون المعروف منكراً والمنكر معروفاً !! والقتل أعزائي ، فلا شك ولا شبهة في حرمته ، وأنه من كبائر الذنوب التي توجب الخسران الأبدي كما صرح بذلك القرآن نفسه.. إلا أن أولئك الجهال يقولون بأنه اجتهاد ويؤجر عليه القاتل ، فيجيزون لأسلافهم قتل المسلمبن المؤمنين بحجة ذلك الإجتهاد المزعوم ، كي يبرروا لأنفسهم ذلك . ويحرمون البكاء على شهداء أيديهم كي لا يفتضحوا !! فالبكاء بدعة ! والقتل اجتهاد ! أحكموا يامنصفين.. أم صار المنكر معروفاً عندهم والمعروف منكراً ؟! أفنجعل المسلمين كالمجرمين ؟ مالكم كيف تحكمون ؟ أم لكم كتاب فيه تدرسون؟ إن لكم فيه لما تخيرون . والحمد لله رب العالمين . - وكتب ( الوهابي الجديد ) بتاريخ 28- 3-2001، الحادية عشرة صباحاً: الأخ هشام . . هل لك أن تدلنا على أولئك الجهال الضالين الذين يقولون إن القتل إجتهاد ؟ ! فمن المعروف حرمة النفس البشرية في الإسلام لمسلم كانت أم لكافر . فالقتل إن لم يكن بموجب شرعي فهو اعتداء بحجم قتل الناس جميعاً . - وكتب ( المحمدي ) بتاريخ 28- 3-2001 ، الثالثة ظهراً : ما رأيك أخي الكريم بهذا القتال معركة الجمل بين علي (ع) وأصحابه من جهة ، وعائشة وأصحابها طلحة والزبير من جهة ؟ ماحكم من تسبب في هذه الجريمة التي أدت الى قتل عشرات الآلاف من المسلمين ؟! معركة صفين.. بين الإمام علي (ع) وخيرة أصحاب النبي من جهة ، وبين معاوية وابن العاصي وأتباعهم من جهة ؟ قتل فيها عشرات الآلاف من المسلمين ؟! أي موجب شرعي لهؤلاء ( الصحابة العدول جداً جداً ) في أن يتسببوا في هذه المقتلة العظيمة بين المسلمين ؟ هل تحكم عليهم جميعاً بالكفر أو على طائفة منهم لكي تبطل المذهب السني ؟ وابحث لك عن مذهب آخر لاتوجد فيه هذه الأباطيل في الإجتهاد بقتل المسلمين . اللهم العن أول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له على ذلك. - وكتب ( الوهابي الجديد ) بتاريخ 28- 3-2001، الرابعة إلا ربعاً عصراً : الأخ المحمدي . . التسبب في معركة لايعد داخلاً في حكم القتل . فكثير من القادة يقودون أممهم إلى معارك خاسرة وخاطئة . أنظر مثلاً كيف أن الإمام الخميني رفض وقف الحرب مع العراق حين عرض العراق ذلك سنة 1981 ، وأصر على استمرارها بهدف جني النصر ، ثم بعد سبع سنوات إضطر إلى القبول بوقفها رغم عدم تحقيق الهدف المرجو ! فهل يعتبر الإمام مسئولاً عن قتل العشرات الآلاف من المسلمين فقط ، بل مئات الآلآف من الذين سقطوا خلال سنوات الحرب ؟ ثانياً : أحب أن أعرفك بأن أهل السنة يعدون أن علياً بن أبي طالب هو صاحب الحق في المعركتين . ففي معركة الجمل كان الطرف الآخر هو الظالم بمنطوق حديث الرسول للزبير بن العوام حين قال له : لتقاتلنه - يعني علياً - وأنت له ظالم . كما يعد أهل السنة أن معاوية ومن معه كان هو الباغي على أمير المؤمنين علي في معركة صفين ، نظراً لحديث الرسول لعمار : تقتلك الفئة الباغية . لكن هذين الحكمين ليس لهما أن يجعلا لساني يتطاول أكثر من ذلك على صحابة رسول الله . تلك دماء أمرها إلى الله . - فكتب ( هشام ) بتاريخ 29- 3-2001 ، العاشرة صباحاً : الأخ الوهابي الجديد .. هل صحيح أنك تعتقد أن علياً (ع) هو صاحب الحق في معركتي الجمل وصفين وتشهد بذلك؟! وإذا كان كذلك ، فهل أنت سني ، أم شيعي ، أم وهابي ، أم لست من هذه الثلاثة ؟ إذ أن الحوار يختلف باختلاف المعتقد ، فحدد معتقدك يتحدد معك الكلام . - وكتب ( هشام ) في 29- 3-2001 ، الثانية عشرة إلا ربعاً ظهراً : إنا لله وإنا إليه راجعون . وسيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون. عظم الله أجورنا وأجوركم بمصاب أبي عبد الله الحسين سيد شباب أهل الجنة . إخوتي .. سأديم معكم الحوار بعد العاشر من المحرم إن شاء الله لانشغالي بشعائر الحسين (ع) وأهل بيته وأنصاره . أما الدنيا فبعدك مظلمة ، وإنا لفقدك يا أبا عبد الله لمفجوعون . والحمد لله على كل حال . - فكتب ( الوهابي الجديد ) في29- 3-2001، الثانية عشرة والثلث ظهراً : الأخ هشام . . تساؤلك دليل على عمق سوء الفهم والأفكار المغلوطة بين الفريقين، السنة والشيعة . أخي : أنا سني وهابي لكني أصدر هنا عن فهم خاص . أما فيما يخص الإمام علي بن أبي طالب ، فإن الذي أعرفه هو أن الموقف السني هو ماسجلته لك أعلاه . إني أصدر عن موقف سني تقليدي . كما أن الذي شكل وعيي الخاص بمأساة علي ومن بعده الحسين (رض) هو كتب التاريخ السنية التي قرأتها في صباي الباكر مثل: البداية والنهاية لابن كثير ، وتاريخ الطبري ، ومروج الذهب للمسعودي ، وحياة الحيوان للدميري .. وخلافه . إن رواية الإحداث المجردة في تلك الكتب تجعل القلب يعتصر ألماً لماحصل ، إنْ لعليٍَ أو للحسين . كما يجب أن تعرف أن ما عليه أهل السنة هو عدم محبة يزيد ، بل إن أحمد بن حنبل يرى أن الذي يؤمن بالله واليوم الآخر لايحب يزيداً ، لكنهم في الغالب الأعم لايجوزون لعنه ، بمعنى أنهم لايحبونه ولايلعنونه رغم أن بعض فقهاء أهل السنة يحرم اللعن إلا على يزيد . وتجد مواقف فقهاء أهل السنة تتسم بالبرود تجاه يزيد ، فهم مثلاً لاينفون عنه ولايثبتون عليه أنه تغنى بأبيات ابن الزبعري حين ورد عليه رأس الحسين ، أو أنه تغنى بأبيات له يقول فيها إنه قضى من النبي ديونه. إن ماعليه ابن كثير وابن تيمية مثلاً أن ذلك مايذكره الشيعة عنه ، فإن كان صحيحاً فهو ليس مستحق للعن فقط ، بل وكافر أيضاً . - وكتب ( محمد علي ) بتاريخ 29- 3-2001 ، الثانية ظهراً : من قال لك إن البكاء بدعة يا عزيزي ؟ فالإنسان من طبيعته أن يبكي على أمر محزن ، فكيف إن كان المحزن استشهاد سبط رسول الله وريحانته !! عموماً إما إن سألت عن البدعة فالبدعة هي: 1- الحداد المتكرر كل سنة ! 2- الحداد أكثر من ثلاثة أيام . أما إن سألت عن الحرام . 3- اللطم . 4- ضرب السيوف والجنازير ! - وكتب ( المحمدي ) بتاريخ30- 3-2001،الحادية عشرة إلا ربعاً صباحاً : محمد علي . . أين دليلك على ذلك ؟ ولا تأتني به من كتبكم لأني لا أرى حجيتها . بيني وبينك كتاب الله وما هو حجة عندنا . اللهم العن أول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له على ذلك. اللهم العن العصابة التي جاهدت الحسين وشايعت وتابعت على قتله . اللهم العنهم جميعاً ، اللهم العنهم لعناً وبيلاً , وعذبهم عذاباً أليما . اللهم عذبهم عذاباً يستغيث منه أهل النار ، آمين رب العالمين . قال الإمام الرضا (ع) : يا ابن شبيب إن سرَّك أن تسكن الغرف المبنية في الجنة مع النبي وآله صلوات الله عليهم ، فالعن قتلة الحسين (ع) . يا ابن شبيب إن سرَّك أن يكون لك من الثواب مثل ما لمن استشهد مع الحسين ، فقل متى ذكرته : ياليتني كنت معهم فأفوز فوزاً عظيماً . يا ابن شبيب إن سرَّك أن تكون معنا في الدرجات العلى من الجنان، فاحزن لحزننا وافرح لفرحنا عليك بولايتنا ، فلو أن رجلاً تولى حجراً لحشره الله معه يوم القيامة . - وكتبت ( ابنة زينب ) بتاريخ 30- 3-2001 ، الحادية عشرة ليلاً : إلى محمد علي .. أريد أن أسالك سؤالاً : كم سنة بقي النبي يعقوب (ع) يبكي على النبي يوسف (ع) وأخيه من بعده ، مع أنه كان يعلم أنهم أحياء وأنهم سيرجعون إليه ؟! وكيف كان يبكي عليهم ، حيث أدى بكاؤه إلى عماه وفقد بصره !!! حتى عاتبه أبناؤه لكثرة ذكره على النبي يوسف (ع) بعد كل تلك السنين ! يعني كما تلوموننا أنت وأمثالك على البكاء وإقامة العزاء كل سنة ! هل تعرف بماذا أجابهم النبي يعقوب (ع) ، قال: إنه يشكو بثه وحزنه الى الله تعالى، فهل في بث الحزن الى الله تعالى بدعة ؟! فكيف إذن بالبكاء ونصب العزاء لريحانة سيد الأنبياء والمرسلين صلوات الله عليه وآله ، وقد قتل ونحر من القفا ظمآناً غريباً وحيداً فريداً . واعذرني يا جداه يا رسول الله على ذكر هذه المصيبة المفجعة لقلبك الشريف ، وتجري عليه الخيول اللعينة بعد قتله... وغيرها وغيرها من المصائب التي جرت عليه روحي وأرواح العالمين لتراب قدمه الشريف الفدا وأقل الفدا. فإنك (لو) تتمعن وتتمعن جيداً لرأيت أن من إحدى كرامات ثورة الإمام الحسين صلوات الله عليه أن مصيبته ظلت حية وصداها يدوي رغم مرور أكثر ألف سنة ، مازالت مصيبته محتفظة بحرارتها في قلوب المؤمنين كما في الحديث الشريف ، بما معناه : إن للحسين حرقة في قلوب المؤمنين لا تبرد أبداً ولكن: إنك لا تسمع الصم الدعاء ، والله المستعان . تبكيك عيني لا لأجل مثوبة لكنما عيني من أجلك باكيهْ تبتل منكم كربلاء بدمٍ ولا تبتل مني بالدموع الجاريه والسلام عليك يا مولاي يا سيدي يا أباعبد الله ، وعلى سائر المستشهدين بين يديك.. أبداً ما بقيت وبقي الليل والنهار . - وكتب العاملي بتاريخ 2-4-2001 ، الثالثة ظهراً : للرفع . . ليقرأه أصحاب العقيدة المتناقضة
منقول موقع سماحة الشيخ علي الكورني

من كرامات زين العابدين (ع)


أنت زين العابدين حقا
روي أن سبب لقب الإمام علي بن الحسين ع بزين العابدين أنه كان ليلة في محرابه قائما في تهجده، فتمثل له الشيطان في صورة ثعبان ليشغله عن عبادته، فلم يلتفت إليه.
فجاء إلى إبهام رجله فالتقمها، فلم يلتفت إليه، فألمه فلم يقطع صلاته، فلما فرغ منها وقد كشف الله له فعلم أنه شيطان فسبه ولطمه وقال له: «اخسأ يا ملعون».
فذهب وقام ع إلى إتمام ورده، فسُمع صوت لا يرى قائله وهو يقول: أنت زين العابدين حقا ثلاثا، فظهرت هذه الكلمة واشتهرت لقبا له….

ادامه نوشته

كرامات امام سجاد(ع)

از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود:چون شب رحلت على بن حسين عليه السلام فرا رسيد، به پسرش امام محمّد باقر عليه السلام فرمود: پسرم مرا وضو بده حضرت باقر فرمود: من برخاستم ، آبى آوردم ، فرمود: اين آب خوب نيست چون چيزى داخل آن مرده است ، امام باقر مى گويد: چراغى آوردم ديدم موش مرده اى داخل آب است . آب ديگرى آوردم وضو گرفت . آنگاه فرمود: پسرم امشب من از دنيا مى روم ،بعد وصايايى كرد...

منبع: كشف الغمه


ادامه نوشته

احادیث زيارت كربلا


حديث 1
شوق زيارت
قال الامام الباقر عليه السلام:
لو يعلم الناس ما فى زيارة قبر الحسين عليه السلام من الفضل، لماتوا شوقا.
امام باقر عليه السلام فرمود: اگر مردم مى‏دانستند كه چه فضيلتى در زيارت مرقد امام حسين عليه السلام

است از شوق زيارت مى‏مردند.ثواب الاعمال، ص 319، به نقل از كامل الزيارات .

حديث2
حج مقبول و ممتاز

قال ابو جعفر عليه السلام:
زيارة قبر رسول الله صلى الله عليه و آله و زيارة قبور الشهداء، و زيارة قبر الحسين بن على عليهما السلام، تعدل حجة مبرورة مع رسول الله صلى الله عليه و آله.
امام باقر عليه السلام فرمود: زيارت قبر رسول خدا «ص» ، و زيارت مزار شهيدان، و زيارت مرقد امام حسين عليه السلام معادل است با حج مقبولى كه همراه رسول خدا «ص» بجا آورده شود.مستدرك الوسائل، ج 1، ص 266، و نيز كامل الزيارات، ص 156

حديث 3
تولدى تازه
عن حمران قال: زرت قبر الحسين عليه السلام فلما قدمت جاءنى.ابو جعفر محمد بن على عليه السلام...فقال عليه السلام:
ابشر يا حمران فمن زار قبور شهداء آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم يريد الله بذلك وصلة نبيه حرج من ذنوبه كيوم ولدته امه.
حمران مى‏گويد: هنگامى كه از سفر زيارت‏ امام حسين عليه السلام برگشتم، امام باقر عليه السلام به ديدارم آمد و فرمود: اى حمران! به تو مژده مى‏دهم كه هر كس قبور شهيدان آل محمد (ص) را زيارت كند و مرادش از اين كار رضايت خدا و تقرب به پيامبر (ص) باشد، از گناهانش بيرون مى‏آيد چون روزى كه مادرش او را زاد.امالى شيخ طوسى، ج 2، ص 28، چاپ نجف بحار، ج 98، ص .
20


ادامه نوشته

دعاهاي امام حسين (ع)


از بهترین و ارزشمندترین حالات ارتباط انسان با خداوند، لحظه دعا و نیایش است. قرآن کریم می فرماید: «قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبّی لَوْلا دُعاؤُکُمْ»؛( فرقان / ۷۷) بگو: پروردگار من برای شما ارزش قائل نیست، اگر دعای شما نباشد.»

به همین جهت صریحا دستور به دعا و نیایش داده، و اجابت دعاها را نیز تضمین نموده است؛ آنجا که فرمود: «وَ اِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنّی فَاِنّی قَریبٌ اُجیبُ دَعْوَةَ الدّاعِ اِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَلْیُؤْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ»؛(بقره/۱۷۶) «[ای پیامبر!] هنگامی که بندگان من از تو درباره من سؤال کنند [بگو:] من نزدیکم، دعای دعاکننده را به هنگامی که مرا می خواند، پاسخ می گویم. پس آنها باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان بیاورند تا راه یابند.»

نکته در خور دقت در آیه فوق این است که خداوند هفت مرتبه به ذات پاک خود اشاره کرده و نهایت پیوستگی و قرب و ارتباط و محبت خود را نسبت به نیایشگران مجسم ساخته است.

حضرت اباعبدالله علیه السلام هم از نظر فکری و هم در عمل به شدت پایبند نیایش بوده است.

آن حضرت فرمود: «اَعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ الدُّعاءِ؛۱ عاجزترین مردم کسی است که از دعا کردن ناتوان باشد.»

همچنین فرمود: «اَمّا اِنَّهُمْ لَوْ کانُوا دَعَوُا اللّهَ بَمُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّیِّبینَ بِصِدْقٍ مِنْ نِیّاتِهِمْ وَصِحَّةِ اِعْتِقادِهِمْ مِنْ قُلُوبِهِمْ اَنْ یَعْصِمَهُمْ، حَتّی لا یُعانِدُوهُ بَعْدَ مُشاهَدَةِ تِلْکَ الْمُعْجِزاتِ الْباهِراتِ لَفَعَلَ ذلِکَ بِجُودِهِ وَکَرَمِهِ؛۲ اگر مردم به هنگام دعاکردن، خدا را با نام محمد (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت پاک او، با نیت درست، و با اعتقاد قلبی صحیحی بخوانند، که آنها را مصون دارد تا پیامبر را پس از مشاهده آن همه معجزات محکم و آشکار نافرمانی نکنند، خداوند با جود و کرم خود خواسته های آنان را می دهد.»

و گاه برای راهنمایی و تشویق بیشتر بندگان خدا به معرّفی محل های استجابت دعا می پرداخت، از جمله می فرمود: «اَلرُّکْنُ الْیَمانِیُّ بابٌ مِنْ اَبْوابِ الْجَنَّةِ لَمْ یَمْنَعْهُ مُنْذُ فَتَحَهُ، وَ اِنَّ ما بَیْنَ هذَیْنِ الرُّکْنَیْنِ (اَلاَْسْوَدِ وَاَلْیَمانی) مَلَکٌ یُدْعی هِجّیرَ، یُؤَمِّنُ عَلی دُعاءِ الْمُؤْمِنینَ؛۳ رکن یمانی، دری از درهای بهشت است. از روزی که این در را به روی بندگان باز کرد، آن را نبسته است و همانا بین حجرالاسود و رکن یمانی فرشته ای است به نام «هجّیر» که بر دعای مؤمنین آمین می گوید.»

اما در بُعد عملی، دعاهای فراوانی از حضرت به یادگار مانده است که معروف ترین آنها دعای عرفه است. در ادامه به نمونه هایی از دعای حضرت (به غیر از دعای عرفه) اشاره می شود.

خدایا! ترسی را می خواهم که مرا از ارتکاب نافرمانیهایت بازدارد، و وادار به اطاعتم کند؛ عملی که مستحق کرامت تو گردم، و پندپذیر در توبه به خاطر ترس تو باشم، در خیرخواهی برای تو خالص گردم به جهت محبت تو. و در تمام کارها به تو توکل کنم به خاطر خوشبین بودن به تو. منزه است آفریننده نور، و تنزیه و ستایش برای خدای بزرگ است.


ادامه نوشته

دعایی که حضرت سیدالشهدا در روز عاشورا به فرزند خود امام سجاد(ع) آموخت

از حضرت زین‌العابدین علیه السلام روایت شده که می‌فرمایند: "پدرم در روز عاشورا مرا به سینه خویش چسبانید و در حالی که از زخم‌هایشان خون، فوران می‌کرد، فرمود: ای فرزند! دعایی را که فاطمه علیها السلام آن را به من آموخت فراگیر، او از رسول الله صلی الله علیه و آله و آن حضرت نیز از جبرییل آن را فرا گرفته بود تا در حوائج، مهمّات، اندوه و حوادث تلخی که بر او وارد می‌شود و پیش‌آمدهای عظیمی که رخ می‌دهد آنرا بخواند."

سپس فرمود: بخوان:

بِحَقِّ یس وَ الْقُرآنِ الْکَرِیمِ وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرآنِ الْعَظِیمِ یا مَنْ یَقْدِرُ عَلَی حَوائِجِ السّائِلِینَ یا مَنْ یَعْلَمُ ما فِی الضَّمِیرَ یا مُنَفِّسَ عَنِ الُمَکُرُوبِینَ یا مُفَرِّجَ عَنِ الْمَغْمُوْمِینَ یا راحِمَ الشَّیْخِ الْکَبیرِ یا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِیرِ، یا مَنْ لا یَحْتاجُ اِلَی التَّفْسِیرِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْعَلْ بِی کَذا وَ کَذا به جای«و افعل بی کذا و کذا» حاجات خود را ذکر کنی. (دعوات، قطب‌الدین راوندی، ص54)

كيف مات يزيد عليه اللعنة

قال عبد الرحمن: فوالله لقد عوجل الملعون يزيد ولم يتمتع بعد قتله الإمام الحسين (عليه السلام) بما طلب، وقد أخذ على أسف، وما بقي أحد ممن تابعه على قتل الحسين (عليه السلام) أو كان في محاربته إلا أصابه جنون أو جذام أو برص.
قال أبو مخنف: وأما ما كان من أمر يزيد بن معاوية، فإنه ركب في بعض الأيام في خاصته في عشرة آلاف فارس يريد الصيد والقنص، فسار حتى بعد من دمشق مسير يومين، فلاحت له ظبية، فانطلق بجواده في طلبها، وجعل يطردها من واد إلى واد حتى انتهت به إلى واد مهول مخوف، فأسرع في طلبها، فلما توسط الوادي لم ير لها خبراً ولم يعرف لها أثراً.. وكضّه العطش فلم يجد هنا شيئاً من الماء..
وإذا هو برجل ومعه صحن ماء، فقال: يا هذا أسقني قليلاً من الماء.
فلما سقاه، قال: لو عرفت من أنا لازددت في كرامتي.
فقال له: ومن تكون؟
قال: أنا خليفة المسلمين يزيد بن معاوية.
فقال الرجل: أنت والله قاتل الحسين بن علي بن أبي طالب(عليه السلام)، يا عدو الله..

ثم نهض ليلزمه، فنفر الفرس من تحته فرمى به على مستتر فعلقت رجله بالركاب، فجعل الفرس كلما رآه خلفه نفر، فلم يزل كذلك إلى أن مزقه وعجل الله بروحه إلى النار، وقد صار وجهه أسود كمثل القار ولم يعلم له قبر.

ترجمه درادامه ي مطالب

ادامه نوشته

يازوار انحبوا وابجوا عليا


يازوار انحبوا وابجوا عليا

بنت حسين انا واسمي رقية

يازوار انحبوا وابجوا عليا

بنت حسين انا واسمي رقية

يازوار انحبوا وابجوا لحالي

واذكروا عزتي وخدري ودلالي

انا يابنت النبي من بيت عالي(2)


جدي المصطفى خير البرية

يازوار انحبوا وابجوا عليا

بنت حسين انا واسمي رقية

جدي المصطفى سيد الكونٍ

جدي المرتضى والد السبطين

والعم الحسن والوالد حسين(2)

وجدتي فاطمة زهرة الزجية

يازوار انحبوا وابجوا عليا

بنت حسين انا واسمي رقية

احنى اللي نشأنا وتربينا

بمدينة جدنا الهادي نبينا

وين الشام وين ارض المدينة(2)

عدونا ماعرف حرمة نبينا

يازوار انحبوا وابجوا عليا

بنت حسين انا واسمي رقية

عِدانا عن حرم جدنا ابعدونا

وعن تربة وطنا شردونا

ذبحوا كل هلي واحنى سبونا(2)

هضم مر على عماتي وعليا

يازوار انحبوا وابجوا عليا

بنت حسين انا واسمي رقية

يوم اللغاب ابويا حسين عني

والله كل بجى والنوح فني

منه تيتمت من زغر سني

يسموني العِدى ياخارجية

يازوار انحبوا وابجوا عليا

بنت حسين انا واسمي رقية

حين انزلونا بالخرايب

شفت طيف الابو لن عني غايب

جابو راسه بطشت النوايب

ويا راسه جابو لي المنية

يازوار انحبوا وابجوا عليا

بنت حسين انا واسمي رقية

اجه دورج يخويه وانتي احفظيها

اجه دورج يخويه وانتي احفظيها
يازينب وصيه ولازم احجيها
********
اجه دورج يخويه وبدت معركتج
اريد اخلاف عيني العايله بذمتج
واريد يسجل التاريخ ملحمتج
وقضية كربلا عللكون طشيها
******
يازينب وصيه ولازم احجيها
******
يزينب معركتنه منظمه وادوار
انه حسين اعرفج يبت حامي الجار
ماريدن دمع من عينج شماصار
واذا خافت سكينه انتي امنيها
******
يازينب وصيه ولازم احجيها
******
اذا سألت سكينه عمهه يمته يعود
اومي عللشريعه والعلم والجود
واذا شفتي كلبهه من العطش ممرود
اريد بدمع عينج انت ترويها
******
يازينب وصيه ولازم احجيها
*******
اريد بدمع عينج لاجن بسكته
تره عباس باقي وماخلص وكته
واذا نشدوج وينه كولي انه اخته
ماروحن سبيه اعداي انه اسبيها
******
يازينب وصيه ولازم احجيها
******
يازينب اشوف الخيم حركوها
الحكيلي سكينه لايضربوها
وان ضاعت رقيه ومالكيتوها
اذا صار الظلام بصفي تلكيها
******
يازينب وصيه ولازم احجيها
******
صبحتي انتي كفيله وردت منج دور
اريدج لليتامه حارس وناطور
وكليله اليحبنه ماخلص عاشور
رسالة تضحيه وللشام وديها
*******
اجه دورج يخويه وانتي احفظيها
يازينب وصيه ولازم احجيها
خادم ال البيت
ابو ظاهر البركي

قصة السيدة رقية بنت الإمام الحسين عليهما السلام بعد أستشهادة


صَلَّى اللهْ عَلَيْكَ يَا سَيِّدِي يَا رَسَوُلَ اللهْ وَعَلَى آلِ بَيْتِكَ الْطّيِّبِينَ الْطَاهِرِينْ الْمَعْصُومِينَ الْمَظْلُومِينْ
فَازَ مَنْ اعْتَصَمَ بِحَبْلِكُمْ وَأَمِنَ مَنْ لَجَأَ إِلَى حِصْنِكُمْ يَا لَيْتَنَا كُنَّا مَعَكُمْ سَادَتِي وَمَوَالِيّ فَنَفُوزَ فَوْزًا عَظِيما
لَوْ كَانَ يَدْرِي يَوْمُ عَاشُورَاءِ مَا كَانَ يَجْرِي فِيهِ مِنْ بَلاءِ لا لاحَ صُبْحُهُ وَلا اسْتَنَارَا وَلا أَضَاءَتْ شَمْسَهُ نَهَارَا
يَا نَفْسٌ مِنْ بَعْدِ الْحُسَيْنِ هُونِي فَبَعْدَهُ لا كَانَ أَنْ تَكُونِي هَذَا حُسَيْنٌ شَارِبُ الْمَنُونِ وَتَشْرَبِينَ بَارِدَ الْمَعِينٍ
أَفَاطِمُ لَوْ خِلْتِ الْحُسَيْنَ مُجَدَّلا وَقَدْ مَاتَ عَطْشَاناً بِشَطِّ فُرَاتِ
لَلَطَمْتِ الْخَدَّ عِنْدَهُ فَاطِمُ وَأجْرَيْتِ دَمْعَ الْعَيْنِ عَلى الَوَجَنَاتِ

--------------------------------------------------------------

قصة السيدة رقية بنت الإمام الحسين عليهما السلام بعد أستشهادة

حبيت أنقل لكم هذي القصه عن مولاتنا (رقيه بنت الحسين) سلام الله عليهم

وشوفوا معاناه البنت اللي تبلغ من العمر 3 سنوات فقط وشوفوا ماذا عمل بها الخسيس يزيد ...لعنه الله عليكم ظالمين أهل البيت

كان للامام الحسين (عليه السلام) بنت صغيره يحبها وتحبه وقيل ان اسمها رقيه ,وامها الرباب بنت امرىء القيس , وولدت رضوان الله عليها اواخر السابعه والخمسين للهجره وكان لها من العمر 3 سنوات , وبعد ان اخذت ( رضوان الله عليها ) مع الاسيرات من بيت النبوه والى الشام, استمرت في البكاء ليلها ونهارها لفراق ابيها الامام الحسين ( سلام الله عليه), وكانوا يقولون لها ان اباك في السفر ( يقصدون سفر الاخره) , فراته ليله في منامها ولما استيقظت اخذت في البكاء الشديد, وهي تقول ائتوني بوالدي وقره عيني وكلما اراد اهل البيت اسكاتها ازدادت حزنا وبكاءا ولبكائها زاد وكثر وطال حزن اهل البيت فاخذوا في البكاء الشديد وقام الصياح, فسمع الخسيس اللعين يزيد صيحتهم وبكائهم, فقال : ما الخبر؟ قيل له ان بنت ( الحسين) الصغيره الموجوده مع السبايا في الخربه,رات اباها في نومه ,فاستيقظت وهي تطلبه وتبكي وتصيح , فلما سمع الخسيس بذلك قال : ارفعوا اليها راس ابيها وضعوه بين يديها تتسلى به !!!!!
فاتوا بالراس الشريف ( وااااااحسيناااه) في طبق مغطى بمنديل ووضعوه بين يديها فقالت: ماهذا ؟ انا لم اطلب طعاما اني اريد ابي .
فقالوا: هنا ابوكي, فرفعت المنديل فرات راسا فقالت: ماهذا الراس ؟ قالوا: هذا راس ابيك ( واحسيناااااااه)
فرفعت الراس وضمته الى صدرها وقالت :
يا ابتاه من الذي خضبك بدمائك؟ يا ابتاه من ذا الذي قطع وريدك ؟ يا ابتاه من الذي ايتمني على صغر سني , يا ابتاه من للعيون الباكيات, يا ابتاه من للضائعات الغريبات, يا ابتاه من للشعور المنشورات, يا ابتاه من بعدك واخيبتاه من بعدك وا غربتاه, ليتني كنت لك الفداء , يا ابتاه ليتني كنت قبل هذا اليوم عمياء , يا ابتاه ليتني توسدت التراب ولم ارشيبك مخضبا بالدماء..
ثم وضعت فمها على فم ابيها الشهيد المظلوم وبكت حتى غشي عليها ..
فقال الامام زين العابدين ( عليه السلام): عمه زينب ارفعي اليتيمه من على راس والدي فانها فارقت الحياااه ..

فارتفع اصوات اهل البيت بالبكاء وتجدد العزاء .. فدفنت وكفنت ولها زوار كثير يزورونها كل عام

وقيل ان في احد السنين اصاب الخراب جدران قبرها فارادوا اخراجها فلم يتجاسر احد لهيبتها ومكانتها .. فحضر شخص من ذريه الرسول( صلى الله عليه واله) يدعى السيد ابن مرتضى, فنزل في قبرها ووضع عليها ثوبا لفها فاخرجها ( واذا هي طريه كانما دفنت الان) اللهم صل على محمد وال محمد .. .. وكان متنها مجرووحا من كثر الضرب.

هذه هي قصه بنت الإمام الحسين الشهيدة ( سلام الله عليكم ساداتي ومولاي ورحمه الله تعالى وبركاته)

مرقد السيده رقية بنت الحسين عليهما السلام في دمشق
ترجمه درادامه ي مطالب
ادامه نوشته

زيارة الأربعين الإمام الحسين (عليه السلام)

زيارة الأربعين الإمام الحسين (عليه السلام)


عن الامام الحسن العسكري (عليه السلام)


انه قال: علامات المؤمن خمس: صلاة احدى وخمسين أي الفرائض اليوميّة وهي سبع عشرة ركعة والنّوافل اليوميّة وهي أربع وثلاثون ركعة، وزيارة الاربعين، والتختّم باليمين وتعفير الجبين بالسّجود، والجهر بِبِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

اَلسَّلامُ عَلى وَلِيِّ اللهِ وَحَبيبِهِ، اَلسَّلامُ عَلى خَليلِ اللهِ وَنَجيبِهِ، اَلسَّلامُ عَلى صَفِيِّ اللهِ وَابْنِ صَفِيِّهِ، اَلسَّلامُ عَلى الْحُسَيْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهيدِ، اَلسَّلامُ على اَسيرِ الْكُرُباتِ وَقَتيلِ الْعَبَراتِ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِيُّكَ وَابْنُ وَلِيِّكَ وَصَفِيُّكَ وَابْنُ صَفِيِّكَ الْفائِزُ بِكَرامَتِكَ، اَكْرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِ وَحَبَوْتَهُ بِالسَّعادَةِ، وَاَجْتَبَيْتَهُ بِطيبِ الْوِلادَةِ، وَجَعَلْتَهُ سَيِّداً مِنَ السادَةِ، وَقائِداً مِنَ الْقادَةِ، وَذائِداً مِنْ الْذادَةِ، وَاَعْطَيْتَهُ مَواريثَ الاَْنْبِياءِ، وَجَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلى خَلْقِكَ مِنَ الاَْوْصِياءِ، فَاَعْذَرَ فىِ الدُّعاءِ وَمَنَحَ النُّصْحَ، وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَ الْجَهالَةِ وَحَيْرَةِ الضَّلالَةِ، وَقَدْ تَوازَرَ عَلَيْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْيا، وَباعَ حَظَّهُ بِالاَْرْذَلِ الاَْدْنى، وَشَرى آخِرَتَهُ بِالَّثمَنِ الاَْوْكَسِ، وَتَغَطْرَسَ وَتَرَدّى فِي هَواهُ، وَاَسْخَطَكَ وَاَسْخَطَ نَبِيَّكَ، وَاَطاعَ مِنْ عِبادِكَ اَهْلَ الشِّقاقِ وَالنِّفاقِ وَحَمَلَةَ الاَْوْزارِ الْمُسْتَوْجِبينَ النّارَ، فَجاهَدَهُمْ فيكَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتّى سُفِكَ فِي طاعَتِكَ دَمُهُ وَاسْتُبيحَ حَريمُهُ، اَللّـهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبيلاً وَعَذِّبْهُمْ عَذاباً اَليماً، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ سَيِّدِ الاَْوْصِياءِ، اَشْهَدُ اَنَّكَ اَمينُ اللهِ وَابْنُ اَمينِهِ، عِشْتَ سَعيداً وَمَضَيْتَ حَميداً وَمُتَّ فَقيداً مَظْلُوماً شَهيداً، وَاَشْهَدُ اَنَّ اللهَ مُنْجِزٌ ما وَعَدَكَ، وَمُهْلِكٌ مَنْ خَذَلَكَ، وَمُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَكَ، وَاَشْهَدُ اَنَّكَ وَفَيْتَ بِعَهْدِ اللهِ وَجاهَدْتَ فِي سَبيلِهِ حَتّى اَتياكَ الْيَقينُ، فَلَعَنَ اللهُ مَنْ قَتَلَكَ، وَلَعَنَ اللهُ مَنْ ظَلَمَكَ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ، اَللّـهُمَّ اِنّي اُشْهِدُكَ اَنّي وَلِيٌّ لِمَنْ والاهُ وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداهُ بِاَبي اَنْتَ وَاُمّي يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ، اَشْهَدُ اَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فىِ الاَْصْلابِ الشّامِخَةِ وَالاَْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ، لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجاهِلِيَّةُ بِاَنْجاسِها وَلَمْ تُلْبِسْكَ الْمُدْلَهِمّاتُ مِنْ ثِيابِها، وَاَشْهَدُ اَنَّكَ مِنْ دَعائِمِ الدّينِ وَاَرْكانِ الْمُسْلِمينَ وَمَعْقِلِ الْمُؤْمِنينَ، وَاَشْهَدُ اَنَّكَ الاِْمامُ الْبَرُّ التَّقِيُّ الرَّضِيُّ الزَّكِيُّ الْهادِي الْمَهْدِيُّ، وَاَشْهَدُ اَنَّ الاَْئِمَّةَ مِنْ وُلْدِكَ كَلِمَةُ التَّقْوى وَاَعْلامُ الْهُدى وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقى، وَالْحُجَّةُ على اَهْلِ الدُّنْيا، وَاَشْهَدُ اَنّي بِكُمْ مُؤْمِنٌ وَبِاِيابِكُمْ، مُوقِنٌ بِشَرايِعِ ديني وَخَواتيمِ عَمَلي، وَقَلْبي لِقَلْبِكُمْ سِلْمٌ وَاَمْري لاَِمْرِكُمْ مُتَّبِعٌ وَنُصْرَتي لَكُمْ مُعَدَّةٌ حَتّى يَأذَنَ اللهُ لَكُمْ، فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لا مَعَ عَدُوِّكُمْ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكُمْ وَعلى اَرْواحِكُمْ وَاَجْسادِكُمْ وَشاهِدِكُمْ وَغائِبِكُمْ وَظاهِرِكُمْ وَباطِنِكُمْ آمينَ رَبَّ الْعالِمينَ

تحميل قصص

                           الإمام الحسين بن علي1.51 ميغابايت

مسلم بن عقيل2.24 ميغابايت           علي الأكبر1.51 ميغابايت

الحر الرياحي1.92 ميغابايت              العباس بن علي1.77 ميغابايت

القاسم بن الحسن1.52 ميغابايت        عبد الله بن الحسين ، محمد ، عبد الله1.46 ميغابايت

حبيب بن مظاهر1.42 ميغابايت

کرامات امام حسین (ع)

ليلة الحادي عشر من محرم ليلة آلوحشة

و از امالی مفید نیشابوری مرویست كه حضرت امام رضا علیه السلام فرمود: برهنه مانده بود حضرت امام حسن و امام حسین علیهاالسلام و نزدیك عید بود پس حسنین علیهاالسلام به مادر خویش فاطمه علیهاالسلام گفتند ای مادر كودكان مدینه به جهت عید خود را آرایش و زینت كرده‌اند پس چرا تو ما را به لباس آرایش نمی‌كنی و حال آنكه ما برهنه‌ایم چنانكه می‌بینی حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود ای نور دیدگان من همانا جامه‌های شما نزد خیاط است هرگاه دوخت و آوَرد، آرایش می كنم شما را به آن روز عید و می‌خواست به این سخن خوشدل كند ایشان را، پس شب عید شد دیگر باره اعاده كردند كلام پیش را، گفتند امشب شب عید است پس چه شد جامه‌های ما؟ حضرت فاطمه گریست از حال ترحّم بر حال كودكان و فرمود ای نور دیدگان خوشدل باشید هرگاه خیاط آورد جامه‌ها را زینت می‌كنم شما را به آن انشاءالله، پس چون پاسی از شب گذشت ناگاه كوبید در خانه را كوبنده‌ای فاطمه علیهاالسلام فرمود كیست؟ صدائی بلند شد كه، ای دختر پیغمبر خدا بگشا در را كه من خیاط می‌باشم جامه‌های حسنین (ع) را آورده‌ام، حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود چون در را گشودم مردی دیدم با هیبت تمام و بوی خوش پس دستار بسته‌ای به من داد و برفت. پس فاطمه علیهاالسلام به خانه آمد گشود آن دستار را دید در وی بود دو پیراهن و دو ذراعه و دو زیر جامه و دو رداء و دو عامه و دو كفش، حضرت فاطمه علیهاالسلام بسی شاد و مسرور شد، پس حسنین علیهاالسلام را بیدار كرد و جامه‌ها را به ایشان پوشانید پس چون روز عید شد پیغمبر صلی الله علیه و آله بر ایشان وارد شد و حسنین را برداشت و به سوی مادرشان برد، فرمود ای فاطمه آن خیاطی كه جامه‌ها را آورد شناختی؟ عرضه داشت نه به خدا سوگند نشناختم او را و نمی‌دانستم كه من جامه نزد خیاط داشته باشم خدا و رسول داناترند به این مطلب فرمود ای فاطمه آن خیاط نبود بلكه او رضوان خازن جنت بوده و جامه‌ها از حلل بهشت بوده، خبر داد مرا جبرئیل از نزد پروردگار جهانیان.

و قریب به این حدیث است خبری كه در منتخب روایت شده كه روز عید حسنین علیهاالسلام به حضور مبارك رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و لباس نو خواستند جبرئیل جامه‌های دوختة سفید برای ایشان آورد و حسنین (ع) خواهش لباس رنگین نمودند. رسول خدا صلی الله علیه و آله طشت آورد و حضرت جبرئیل آب ریخت حضرت مجتبی علیه السلام خواهش رنگ سبز نمود و حضرت سیدالشهداء علیه السلام خواهش رنگ سرخ نمود و جبرئیل گریه كرد و اخبار داد رسول خدا صلی الله علیه و آله را به شهادت آن دو سبط و اینكه حسن (ع) به زهر شهید می‌شود و بدن مباركش سبز شود و حضرت امام حسین (ع) آغشته به خون شهید بود.

عیاشی و غیر او روایت كرده‌اند كه روزی امام حسن علیه السلام به جمعی از مساكین گذشت كه عباهای خود را افكنده بودند و نان خشكی در پیش داشتند و می خوردند چون حضرت را دیدند او را دعوت كردند حضرت از اسب خویش فرود آمد و فرمود: خداوند متكبران را دوست نمی‌دارد و نزد ایشان نشست و با ایشان تناول فرمود، پس به ایشان فرمود كه من چون دعوت شما را اجابت كردم شما نیز اجابت من كنید و ایشان را به خانه برد و به جاریة خویش فرمود كه هر چه برای مهمانان عزیز ذخیره كرده‌ای حاضر ساز و ایشان را ضیافت كرد و انعامات و نوازش كرده و روانه فرمود.

و از وجود و سخای آن حضرت روایت شده كه مرد عربی به مدینه آمد و پرسید كه كریمترین مردم كیست؟ گفتند حسین بن علی علیه السلام، پس به جستجوی آن حضرت شد تا داخل مسجد شد دید كه آن حضرت در نماز ایستاده پس شعری چند در مدح و سخاوت آن حضرت خواند. چون حضرت از نماز فارغ شد فرمود كه ای قنبر آیا از مال حجاز چیزی به جای مانده است؟ عرض كرد بلی چهار هزار دینار فرمود حاضر كن كه مردی كه احق است از ما به تصرف در آن حاضر گشته، پس به خانه رفت و ردای خود را كه از برد بود از تن بیرون كرد و آن دنانیر را در برد پیچید و پشت در ایستاد و از شرم روی اعرابی از قلت زر از شكاف در دست خود را بیرون كرد و آن زرها را به اعرابی عطا فرمود و شعری چند در عذرخواهی از اعرابی خواند اعرابی آن زرها را بگرفت و سخت بگریست، حضرت فرمود ای اعرابی گویا كم شمردی عطای ما را كه می‌گریی، عرض كرد بر این میگریم كه دست با این وجود و سخا چگونه در میان خاك خواهد شد. و مثل این حكایت را از حضرت اما حسین علیه السلام نیز روایت كرده‌اند.

مؤلف گوید كه: بسیاری از فضائل است كه گاهی از امام حسن علیه السلام روایت می‌شود و گاهی از امام حسین علیه السلام و این ناشی از شباهت آن دو بزرگوار است در نام كه اگر ضبط نشود تصحیف و اشتباه می‌شود.

و در بعضی از كتب منقولست از عصام بن المصطلق شامی كه گفت داخل شدم در مدینة‌ معظمه پس چون دیدم حسین بن علی علیه السلام را پس تعجب آورد مرا، روش نیكو و منظر پاكیزة او، پس حسد مرا واداشت كه ظاهر كنم آن بغض و عداوتی را كه در سینه داشتم از پدر او، پس نزدیك او شدم و گفتم توئی پسر ابوتراب؟ (مؤلف گوید كه اهل شام از امیرالمؤمنین علیه السلام به ابوتراب تعبیر می كردند و گمان می‌كردند كه تنقیص آن جناب می‌كنند باین لفظ و حال آنكه هر وقت ابوتراب می‌گفتند گویا حلی و حلل به آن حضرت می‌پوشانیدند). بالجمله عصام گفت: گفتم به امام حسین (ع) توئی پسر ابوتراب؟ فرمود بلی. قال فَبالَغْتُ فی شَتْمِهِ وِ شَتْم آبیِه

یعنی هر چه توانستم دشنام و ناسزا به آن حضرت گفتم.

فَنَظَرَ اِلَیَّ نَظْرهَ عاطِفٍ رًؤُفٍ

پس نظری از روی عطوفت و مهربانی بر من كرد و فرمود:

اعوذ باللهِ مِنَ الشَیْطانِ الرَّجیم بِسْم اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ خُذِ الْعَفْوَ وَ اْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ اَعْرِضُ عَنِ الْجاهِلیَ الآیات الی قوله ثُمَّ لایقصرُونَ.

و این آیات اشارتست مكارم اخلاق كه حق تعالی پیغمبرش را به آن تأدیب فرمود از جمله آنكه از خلاق مردم اكتفا كند و متوقع زیادتر نباشد و بد را به بدی مكافات ندهد و از نادانان رو بگرداند و در مقام وسوسة شیطان پناه به خدا گیرد.

ثُمَّ قالَ: خَفّضْ عَلَیْكَ اِسْتَغْفِرِ اللهِ لی وِلَكَ.

پس فرمود به من آهسته كن و سبك و آسان كن كار را بر خود، طلب آمرزش كن از خدا برای من و برای خودت، همانا اگر طلب یاری كنی از ما تو را یاری كنم و اگر عطا طلب كنی ترا عطا كنم و اگر طلب ارشاد كنی تو را ارشاد كنم. عصام گفت: من از گفته و تقصیر خود پشیمان شدم و آن حضرت به فراست یافت پشیمانی مرا فرمود:

لاتَثْریبَ عَلَیْكُمْ الْیَوْمَ یَغْفِرُاللهُ لَكُمْ وَ هُوَ اَرْحَمْ الرّاحِمینَ.

و این آیه شریفه از زبان حضرت یوسف پیغمبر است به برادران خود كه در مقام عفو از آنها فرمود كه عتاب و ملامتی نیست بر شما، بیامرزد خداوند شماها را و اوست ارحم الراحمین. پس آن جناب فرمود به من كه اهل شامی تو؟ گفتم بلی فرمود شِنْشِنَه اعرفها مِنْ اخزم و این مثلی است كه حضرت به آن تمثیل جست حاصل اینكه این دشنام و ناسزا گفتن به ما، عادت و خوئیست در اهل شام كه معاویه در میان آنها سنت كرده پس فرمود: حیّانا الله وً ایّاكَ هر حاجتی كه داری به نحو انبساط و گشاده روئی حاجت خود را از ما بخواه كه می‌یابی مرا در نزد افضل ظن خود به من انشاء الله تعالی.

عصام گفت از این اخلاق شریفة آن حضرت در مقابل آن جسارتها و دشنامها كه از من سر زد چنان زمین بر من تنگ شد كه دوست داشتم به زمین فرو بروم، لاجرم از نزد آن حضرت آهسته بیرون شدم در حالی كه پناه به مردم می‌بردم به نحوی كه آن جناب ملتفت من نشود لكن بعد از آن مجلس نبود نزد من شخصی دوست‌تر از آن حضرت و از پدرش.

از مقتل خوارزمی و جامع الاخبار روایت شده است كه مردی اعرابی به خدمت امام حسین علیه السلام آمد و گفت یابن رسول الله ضامن شده‌ام ادای دیت كامله را و ادای آن را قادر نیستم لاجرم با خود گفتم كه باید سوال كرد از كریم‌ترین مرد و كسی كریمتر از اهل بیت رسالت صلوات الله علیهم اجمعین گمان ندارم. حضرت فرمود: یا اخا العرب من سه مسئله از تو می‌پرسم اگر یكی را جواب گفتی ثلث آن مال را به تو عطا می‌كنم و اگر دو سوال را جواب دادی دو ثلث مال خواهی گرفت و اگر هر سه را جواب گفتی تمام آن مال را عطا خواهم كرد، اعرابی گفت یابن رسول الله چگونه روا باشد كه مثل تو كسی كه از اهل علم و شرفی از این فدوی كه یك عرب بدوی بیش نیستم سوال كند؟ حضرت فرمود كه از جدم رسول خدا صلی الله علیه و‌ آله شنیدم كه فرمود: اَلمَعرُوف بِقَدرِ الْمَعرِفَه باب معروف و موهبت به اندازة معرفت بروی مردم گشاده باید داشت، اعرابی عرض كرد هر چه خواهی سوال كن اگر دانم جواب می‌گویم و اگرنه از حضرت شما فرا می‌گیرم ولا قُوّه اِلاّ بِالله.

حضرت فرمود كه افضل اعمال چیست؟ گفت: ایمان به خداوند تعالی. فرمود چه چیز مردم را از مهالك نجات می‌دهد؟ عرض كرد توكل و اعتماد بر حق تعالی. فرمود زینت آدمی در چه چیز است؟ اعرابی گفت: علمی كه به آن عمل باشد. فرمود كه اگر بدین شرف دست نیابد؟ عرض كرد مالی كه با مروت و جوانمردی باشد. فرمود كه اگر این را نداشته باشد؟ گفت فقر و پریشانی كه با آن صبر و شكیبائی باشد. فرمود اگر اینرا نیز نداشته باشد؟ اعرابی گفت كه صاعقه‌ای از آسمان فرود بیاید و او را بسوزاند كه او اهلیت غیر این ندارد.

پس حضرت خندید و كیسه‌ای كه هزار دینار زر سرخ داشت نزد او افكند و انگشتری عطا كرد او را كه نگین آن دویست درهم قیمت داشت و فرمود كه به این زرها ذمة خود را بری كن و این خاتم را در نفقة خود صرف كن.

اعرابی آن زرها را برداشت و این آیه مباركه را تلاوت كرد:

اَللهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَه.

و ابن شهر آشوب روایت كرده كه چون امام حسین علیه السلام شهید شد بر پشت مبارك آن حضرت پینه‌ها دیدند از حضرت امام زین العابدین علیه السلام پرسیدند كه این چه اثر است؟ فرمود از بس كه انبانهای طعام و دیگر اشیاء چندان بر پشت مبارك كشید و به خانة زنهای بیوه و كودكان یتیم و فقراء و مساكین رسانید این پینه‌ها پدید گشت. و از زهد و عبادت آن حضرت روایت شده است كه بیست و پنج حج پیاده به جای آورد و شتران و محملها از عقب او می‌كشیدند و روزی به آن حضرت گفتند كه چه بسیار از پروردگار خود ترسانی؟ فرمود كه از عذاب قیامت ایمن نیست مگر آنكه در دنیا از خدا بترسد.

و سید شریف زاهد ابوعبدالله محمدَ بن علی بن الحسن ابن عبدالرحمن علوی حسینی در كتاب تغازی روایت كرده از ابوحازم اعرج كه گفت حضرت امام حسین علیه السلام تعظیم می‌كرد امام حسین علیه السلام را چنانكه گویا آن حضرت بزرگتر است از امام حسن علیه السلام. و از ابن عباس روایت كرده كه گفت سبب آنرا می‌پرسیدم از امام حسن علیه السلام؟ فرمود كه از امام حسین علیه السلام هیبت می‌برم مانند هیبت امیرالمؤمنین علیه السلام، و ابن عباس گفته كه امام حسن علیه السلام با ما در مجلس نشسته بود هرگاه كه امام حسین علیه السلام می‌آمد در آن مجلس حالش را تغییر می‌داد به جهت احترام امام حسین علیه السلام.

و به تحقیق بود حسین بن علی علیه السلام زاهد در دنیا در زمان كودكی و صغر سن و ابتداء امرش و استقبال جوانیش، می‌خورد با امیرالمؤمنین علیه السلام از قوت مخصوص او، و شركت و همراهی می‌كرد با آن حضرت در ضیق و تنگی و صبر آن حضرت و نمازش نزدیك به نماز آن حضرت بود و خداوند قرار داده بود امام حسن و امام حسین علیهاالسلام را قدوه و مقتدای امت، لكن فرق گذاشته بود مابین ارادة آنها تا اقتدا كنند مردم به آن دو بزرگوار پس اگر هر دو به یك نحو و یك روش بودند مردم در ضیق واقع می‌شدند. روایت شده از مسروق كه گفت: وارد شدم روز عرفه بر حسین بن علی علیه السلام و قدح‌های سویق مقابل آن حضرت و اصحابش گذاشته شده بود و قرآنها در كنار ایشان بود یعنی روزه بودند و مشغول خواندن قرآن بودند، و منتظر افطار بودند كه به آن سویق افطار نمایند پس مسئله‌ای چند از آن حضرت پرسیدم جواب فرمود آنگاه از خدمتش بیرون شدم پس از آن حضرت امام حسن علیه السلام رفتم دیدم مردم خدمت آن جناب می‌رسند و خوانهای طعام موجود و بر آنها طعام مهیا است و مردم از آنها می‌خورند و با خود می‌برند، من چون چنین دیدم متغیر شدم حضرت مرا دید كه حالم تغییر كرده پرسید ای مسروق چرا طعام نمی‌خوری؟ گفتم ای آقا من روزه دارم و چیزی را متذكر شدم فرمود بگو آنچه در نظرت آمده، گفتم پناه می‌برم به خدا از آنكه شما یعنی تو و برادرت اختلاف پیدا كنید، داخل شدم بر حسین علیه السلام دیدم روزه است و منتظر افطار است و خدمت شما رسیدم شما را به این حال می‌بینم! حضرت چون این را شنید مرا به سینه چسبانید فرمود یابن الاشرس ندانستی كه خداوند تعالی ما را دو مقتدای امت قرار داد، مرا قرار داد مقتدای افطار كنندگان از شما، و برادرم را مقتدای روزه‌داران شما تا در وسعت بوده باشید.

و روایت شده كه حضرت امام حسین علیه السلام در صورت و سیرت شبیه‌ترین مردم بود. به حضرت رسالت صلی الله علیه و آله و در شبهای تار نور از جبین مبین و پائین گردن آن حضرت ساطع بود و مردم آن حضرت را به آن نور می‌شناختند.

ادامه نوشته

المختار بن أبي عبيدة الثقفي ( رضي الله عنه )

المختار بن أبي عبيدة الثقفي ( رضي الله عنه )
اسمه ونسبه :
المختار بن أبي عبيدة بن مسعود الثقفي .
ولادته :

ولد المختار في السنة الأُولى من الهجرة بمدينة الطائف

نشأته :
نشأ المختار مقداماً شجاعاً ، يتعاطى معالي الأُمور ، وكان ذا عقل وافر
، وجواب حاضر ، وخلال مأثورة ، ونفس بالسخاء موفورة ، وفطرة تدرك الأشياء
بفراستها ، وهمّة تعلو على الفراقد بنفاستها ، وحدس مصيب ، وكفٍّ في
الحروب مجيب ، مارس التجارب فحنّكته ، ولابس الخطوب فهذّبته .

أقوال الأئمة ( عليهم السلام ) فيه : نذكر منهم ما يلي :

1ـ قال الإمام الصادق ( عليه السلام ) : ( ما امتشطت فينا هاشمية ولا اختضبت ، حتّى بعث إلينا المختار برؤوس الذين قتلوا الحسين ( عليه السلام )) (1) .

2ـ قال الإمام الباقر ( عليه السلام ) : ( لا تسبّوا المختار ، فإنّه قتل قتلتنا ، وطلب بثأرنا ، وزوّج أراملنا ، وقسّم فينا المال على العسرة ) (2) .

3ـ قال عمر بن علي بن الحسين : ( إنّ علي بن الحسين ( عليهما
السلام ) لمّا أتي برأس عبيد الله بن زياد ، ورأس عمر بن سعد فخرّ ساجداً
وقال : الحمد لله الذي أدرك لي ثاري من أعدائي ، وجزى الله المختار خيراً ) (3) . 

سجنه :

تعرف في المختار شمائل النخوة والإباء ورفض الظلم ، ويرى فيه مواقف
الشجاعة والتحدّي أحياناً ، وهذا أشدّ ما تخشاه السلطات الأُموية ، فألقت
القبض عليه ، وأودعته في سجن عبيد الله بن زياد في الكوفة .
وكان هذا تمهيداً لتصفية القوى والشخصيات المعارضة ، والتفرّغ لإبادة أهل البيت بعد ذلك حيث لا أنصار لهم ولا أتباع .
وتقتضي المشيئة الإلهية أن يلتقي المختار في السجن بميثم التمّار ـ
هذا المؤمن الصالح ، الذي أخذ علومه من الإمام علي ( عليه السلام ) ـ
فيبشّره بقوله : إنّك تفلت وتخرج ثائراً بدم الحسين ( عليه السلام ) ،
فتقتل هذا الجبّار الذي نحن في سجنه ـ أي ابن زياد ـ وتطأ بقدمك هذا على
جبهته وخدَّيه (4) .
ولم تطل الأيّام حتّى دعا عبيد الله بن زياد بالمختار من سجنه
ليقتله ، وإذا برسالة من يزيد بن معاوية تصل إلى ابن زياد ، يأمره فيها
بإخراج المختار من السجن ، وذلك أنّ أُخت المختار كانت زوجة عبد الله بن
عمر ، فسألت زوجها أن يشفع لأخيها إلى يزيد ، فشفع فأمضى يزيد شفاعته ،
فكتب بإخراج المختار .
ثورته :
أوجدت ثورة الإمام الحسين ( عليه السلام ) ردود فعل كبيرة في صفوف
الأُمّة الإسلامية ، فتوالت الحركات الثورية مقاومة التسلّط البغيض للزمرة
الظالمة الأُموية ، وعلى إضعافها .
فحدثت ثورة التوّابين ، بقيادة سليمان بن صرد الخزاعي ، والمسيّب
بن نجبة الفزاري بالكوفة ، ورفعوا شعار التوبة والتكفير ، لتخلّفهم عن
نصرة الإمام الحسين ( عليه السلام ) ، ثمّ وقعت ثورة المختار الثقفي ، تحت
شعار : ( يا لثارات الحسين ) .
فأخذ المختار يقتل كلّ من اشترك في قتل الإمام الحسين ( عليه السلام ) من أهل الكوفة .
حرقه لحرملة :

قال المنهال : دخلت على علي بن الحسين ( عليهما السلام ) قبل انصرافي من مكّة ، فقال لي : ( يا منهال ، ما صنع حرملة بن كاهل الأسدي ) ؟ فقلت : تركته حيّاً بالكوفة ، فرفع يديه جميعاً ثمّ قال ( عليه السلام ) : ( اللهُمّ أَذِقْه حرَّ الحديد ، اللهمّ أذِقْه حرّ الحديد ، اللهمّ أذِقْه حرَّ النار ) .

قال المنهال : فقدمت الكوفة ، وقد ظهر المختار بن أبي عبيدة الثقفي
، وكان صديقاً لي ، فركبت إليه ولقيته خارجاً من داره ، فقال : يا منهال ،
لم تأتنا في ولايتنا هذه ، ولم تهنّئنا بها ، ولم تشركنا فيها ؟! فأعلمته
أنّي كنت بمكّة ، وأنّي قد جئتك الآن .
وسايرته ونحن نتحدّث حتّى أتى الكناسة ، فوقف وقوفاً كأنّه ينظر
شيئاً ، وقد كان أُخبر بمكان حرملة فوجّه في طلبه ، فلم يلبث أن جاء قوم
يركضون ، حتّى قالوا : أيُّها الأمير البشارة ، قد أُخذ حرملة بن كاهل !
فما لبثنا أن جيء به ، فلمّا نظر إليه المختار قال لحرملة :
الحمد لله الذي مكّنني منك ، ثمّ قال : النار النار ، فأُتي بنار وقصب ،
فأُلقي عليه فاشتعل فيه النار .
قال المنهال : فقلت : سبحان الله ! فقال لي : يا منهال ، إنّ
التسبيح لحسن ، ففيم سبّحت ؟ قلت : أيّها الأمير ، دخلت في سفرتي هذه –
وقد كنت منصرفاً من مكّة – على علي بن الحسين ( عليهما السلام ) فقال لي :
( يا منهال ، ما صنع حرملة بن كاهل الأسدي ) ؟ فقلت : تركته حيّاً بالكوفة ، فرفع يديه جميعاً فقال : ( اللهمّ أذِقْه حرَّ الحديد ، اللهمّ أذِقْه حرّ الحديد ، اللهمّ أذقْه حرّ النار ) .

فقال لي المختار : أسمعت علي بن الحسين يقول هذا ؟! فقلت : والله
لقد سمعته يقول هذا ، فنزل عن دابّته وصلّى ركعتين فأطال السجود ، ثمّ ركب
وقد احترق حرملة (5) .

إرساله جيشاً لمقاتلة عبيد الله بن زياد :

شيّع المختارُ إبراهيمَ بن مالك الأشتر ماشياً يبعثه إلى قتال عبيد
الله بن زياد ، فقال له إبراهيم : اركب رحمك الله ، فقال المختار : إنّي
لأحتسب الأجر في خطاي معك ، وأحبُّ أن تغبرَّ قدماي في نصر آل محمّد (
صلّى الله عليه وآله ) .
ثمّ ودّعه وانصرف ، فسار ابن الأشتر إلى المدائن يريد ابن زياد ،
ثمّ نزل نهر الخازر بالموصل شمال العراق ، وكان الملتقى هناك ، فحضّ ابن
الأشتر أصحابه خاطباً فيهم : يا أهل الحقّ وأنصار الدين ، هذا ابن زياد
قاتل حسين بن علي وأهل بيته ، قد أتاكم الله به وبحزبه حزب الشيطان ،
فقاتلوهم بنية وصبر ، لعلّ الله يقتله بأيديكم ويشفي صدوركم .
وتزاحفوا ، ونادى أهل العراق : يا لثارات الحسين ، فجال أصحاب
ابن الأشتر جولة ، وحمل ابن الأشتر يميناً فخالط القلب ، وكسرهم أهل
العراق فركبوهم يقتلونهم ، فانجلت الغمّة وقد قتل عبيد الله بن زياد ،
وحصين بن نمير ، وشرحبيل بن ذي الكلاع ، وأعيان أصحابهم .
وأمر إبراهيم بن الأشتر أن يطلب أصحابه ابن زياد ، فجاء رجل فنزع
خفَّيه وتأمّله ، فإذا هو ابن زياد على ما وصف ابن الأشتر ، فاجتزّ رأسه ،
واستوقدوا عامّة الليل بجسده ، ثمّ بعث إبراهيم بن الأشتر برأس ابن زياد
ورؤوس أعيانه إلى المختار .
فجاءوا بالرؤوس والمختار يتغدّى ، فأُلقيت بين يديه ، فقال :
الحمد لله ربّ العالمين ! فقد وضع رأس الحسين بن علي ( عليهما السلام )
بين يدي ابن زياد لعنه الله وهو يتغدّى ، وأُتيت برأس ابن زياد وأنا
أتغدّى !.
فلمّا فرغ المختار من الغداء قام فوطئ وجه ابن زياد بنعله ، ثمّ
رمى بالنعل إلى مولىً له وقال له : اغسلها فإنّي وضعتها على وجه نجس كافر
.
ثمّ بعث المختار برأس ابن زياد إلى محمّد بن الحنفية وإلى الإمام
زين العابدين ( عليه السلام ) ، فأُدخل عليه وهو يتغدّى ، فقال ( عليه
السلام ) : ( أُدخلت على ابن زياد ـ أي حينما أُسر وجيء به إلى
الكوفة ـ وهو يتغدّى ، ورأسُ أبي بين يديه ، فقلت : اللهمّ لا تمتني حتّى
تريني رأس ابن زياد وأنا أتغدّى ، فالحمد لله الذي أجاب دعوتي ) (6) .

قتله لعمر بن سعد :

كان المختار قد سئل في أمان عمر بن سعد ، فآمنه على شرط ألاّ يخرج من الكوفة ، فإن خرج منها هدر دمه
فقال رجل لعمر بن سعد : إنّي سمعت المختار يحلف ليقتلنّ رجلاً ،
والله ما أحسبه غيرك ! فلمّا سمع ذلك خرج عمر حتّى أتى الحمّام ـ الذي
سمّي فيما بعد بحمّام عمر ـ فقيل له : أترى هذا يخفى على المختار ! فرجع
ليلاً ، ثمّ أرسل ولده حفصاً إلى المختار الذي دعا أبا عمرة وبعث معه
رجلين ، فجاءوا برأس عمر بن سعد فتأسّف حفص وتمنّى أن يكون مكان أبيه ،
فصاح المختار يا أبا عمرة ، ألحقه به ، فقتله .
فقال المختار بعد ذلك : عمر بالحسين ، وحفص بعلي بن الحسين ـ أي علي الأكبر ـ ولا سواء !

واشتدّ أمر المختار بعد قتل ابن زياد ، وأخاف الوجوه ، وكان يقول :
لا يسوغ لي طعام ولا شراب حتّى أقتل قتلة الحسين بن علي ( عليهما السلام )
وأهل بيته ، وما من ديني أترك أحداً منهم حيّاً .
وقال : أعلموني من شرك في دم الحسين وأهل بيته ( عليهم السلام )
، فلم يكن يأتونه برجل فيشهدون أنّه من قتلة الحسين أو ممّن أعان عليه ،
إلاّ قتله .
شهادته :
استشهد ( رضي الله عنه ) في الرابع عشر من شهر رمضان 67 هـ ، بعدما
قاتل مصعب بن الزبير وجيشه أشد قتال ، حيث بعثه أخوه عبد الله بن الزبير
إلى العراق للانتقام من المختار .

1ـ اختيار معرفة الرجال 1 / 341 .

2ـ المصدر السابق 1 / 340 .

3ـ المصدر السابق 1 / 342 .

4ـ الإرشاد 1 / 325 .

5ـ اللهوف في قتلى الطفوف : 196 .

6ـ الأمالي للشيخ الطوسي : 242 .

ترجمه فارسي درادامه مطالب

ادامه نوشته

اصحاب الکهف...ام اصحاب الحسین...؟؟


ليلة الحادي عشر من محرم ليلة آلوحشة

 بسم الله الرحمن الرحیم

 أم حسبت اصحاب الکهف والرقیم کانوا من آیاتنا عجبا

                        ____________

بسمک أهل الکهف نالو منزله      بیوم راسک عالرمح بیهم تله

                                --------

راسک اعلی الرمح مولای اشقره؟

بآیة أصحاب الکهـــــــف لمن سره

لاچــــن ادری براس سبع الگنطرة

ایرتـــــــــل بأسمک یبن عقد الوله

-----------

معجزة أهل الکهف حسب الضروف

یاهومنهم جسمه گطعـــــته السیوف

وانت الک سبعیـــــن ظلوا بالطفوف

اشلون بالله اجســـــوم ماهی امغسله

------------

الکل من اصحاب الکــــهف ینعد نبی

بس أبد للمــــــــــــوت ما راحو حبی

لا ولا عدهــــــــــم مره وراحت سبی

العجبه تتیـــــــــــــــسر عقیله امدلله

------------
اسئل اصحاب الکهــــف عدهم طفل

لون عدهــــــــم بالله هم صابه النبل

انچان دمع أهل الکــهف من دم یهل

ماهو یم دمعـــــــــــة رباب السایله

-----------

بالله سئلوا أهل الکهف عدهم شباب

حنته اعلی ایدیـــه من دمه الخضاب

جاسم العریـــــــس هذا اعلی التراب

اشلون بین اسیـــــوف عریس انوله

------------

یهل تسمع عن خــــبر أهل الکهف

موعجب بس العجـب راس الشرف

بعد الأعجـــب ذاک مدفون النجف

صدگ کلفه اعلیــــه یوصل کربله

------------

خبروا اصحاب الکهف تنصب عزاء

وخلهم یگصــــــــــدون مشیاً کربلاء

وخل یلطمــــون اعلی مسلوب الرداء

حسین آیــــــــا حسین وإخته المعوله

-------------------------

                                                     ابوموعود الرشیدی

بطلة کربلاء

بطلة کربلاء

******************

بزینب الحرة الملــــــــــک یتباها

شلون تمشي میسرة اویا اعداها

*****

خدر زینب بیـــــه تتباها الشمس

وبدرسها المــــــــجد یتعلم درس

هالأمس چانت عزیزة وهالأمس

واطهر واشـــــــرف حظن رباها

*****

زینب اخت البطل سبع الگنطرة

واسم زینب یعني تاج المفخرة

یا مرا التشــــــبه الزینب یامرا

وزینب یلــــــــوذ الدهر برداها

*****

اسم زینـــــب یعنی معناه المجد

واسم زینـــــب دمع ویاه ینعجد

لولا زینــــــب لا اظن ماینوجد

لا حسیــــن ولا علی ولا طاها

*****

لئن زینب فجرت ذاک الدمع

بیوم جت العاصفة تطفی الشمع

للإمامة ام الخدر صارت درع

وغیر زینب من یصیر احماها

*****

هیبة زینـــــب للبشر زینب وقار

بمجلس ابن زیاد صارت ذوالفقار

هی هم حامی الحمه وحامی الجار

روح للشام اتعـــــــــرف معناها

*****

اسم زینب شیمة ویشیم الشیم

وطروا زینب بیه تتباها القیم

رایة زینب عالیه بعلو القمم

تخسه چفین الرجس تدناها

*****

اسم زینب مرهم الکل الجروح

واسم زینب هیل واگرنفل یفوح

یاجدم یایوم یم زینب تروح؟؟

والله هنیـــــــاله الذی اتعناها

*****

اسم زینب ثگل وایعدل الشعر

والقلـــــــم بأم المفاخر یفتخر

انمد ادینا الزینب انرید الستر

بجاه راس البالیسر یرعاها

*****

مثل زینب یاهو النصاب وصبر

والصبرهه ینثني بوسعه البحر

شراع هیه وعبرت امواج الخطر

وعبـــــّـــــرت منهج علی ویاها

*****

لولا زینب عن ظعن ربعی اضل

تصیبنی الخفه ولا عرف الثگل

ارد احلفها بفضل راعي الفضل

والخدمها یضیع اسمه وجاها؟؟؟

*****

خدمتچ زینــــب اجل واکبر وسام

واحنه خدامچ یبــــــــت اول امام

وحق دمعچ یوم طبیــــــتي الشام

مصیبـــــــــــتچ للموت ماننساها

*****

عجب والله وزینـــــــب ربات الدلال

عگب عزها شلون مچتوفه بحبال؟؟

بت ابو الحمله علی ویاهو اللی گال

میـــــــــــسرة ومحد سمع نخواها

**********************

::::::الخادم ابوموعود الرشیدي::::::

محنة الإمام السجاد

اشلون اجمـــــّــع جثة حسین

وحیرني دهري بها المطاعین

انا العلیل بمحنتي...........ما حیرة تشبه حیرتي

قلبي تحیر...........قلبي تحیر

:::::::::::

إجیــــــــت العرصة الحومة اجمع جثث خواني

ومثل طیـــــــــــر البلاية جناج فقد الأهل خلاني

ضحاية اموذرة اعلی الگاع المّن واقصد الثاني

ماادري هالجثة العلي لو جاسم الحلو المعاني

انا العلیــــــــل وتهمل العین

وشلون اسکـت هالنساوين

وینه الینـشف دمعتي...............ما حیرة تشبه حیرتي

قلبي تحیر........قلبي تحیر

:::::::::::

انا الما ظل صبر عندي ویکابر قلبي بهمومه

راوتني الطفوف انواع من الحزن وهمومه

عینی الشافت اعضیدی علی الأکبر لوا الحومه

وهسه اگبال عینی شلون والحر غیر ارسومه

واشلون اغسله بدمعة العین

شبیه المصطفی سید الکونین

انحب واحشم یخوتي ...............ما حیره تشبه حیرتی

قلبی تحیر ............قلبی تحیر

:::::::::::::

شلایم جرح البقلبي شسّکـــــن بعد بالآلام

أحشم یاهلي البلواي شفتهم عالرمال نیام

نومه ومایلوگ النوم ضرغام بکتر ضرغام

چن عدکم زفاف وشاب چن بیکم فرح جسام

شفت العلامه محني الإدين

لو ما نزفه ایزفه البیــــــن

نادیته خوية ابونتي..............ماحیرة تشبه حیرتي

قلبی تحیر............قلبی تحیر

:::::::::::::

الحیرة الچبیرة اعلی النهرعمي الی خاض الملحمه

العلگ جربته اعلی المتن ما خله بیـــــنا ایمر ظمه

واشلون اشوفه بلا عَـــلم والهامه منه امهشـــــمه

 نادیـــــــــــت احضر یاعلی احضر یحماي الحمه

هذا الچفیل بلایه چفین

وشلون ادفنه بلایه تکفین

وعالبطل زادت ونتي..............ماحیر تشبه حیرتی

قلبی تحیر..........قلبی تحیر

::::::::::::

والنوب الک یاوالدی یمعفر من ادمومک

مامن چتیل الیشبهک لا یوم یشبه یومک

المای مهر امک صدگ ما بللت بلعومک

بلا راس اشوفن جثتک مابین جمعة گومک

لا ما أبطل صوت الونین

نحرک اوسده مچان خدین

لوبیدی ادفن جثتي........ما حیرة تشبه حیرتي

قلبی تحیر..........قلبی تحیر

:::::::::::::::::::::::::::

الحمدلله

ابوموعود الرشیدي/المحمرة/محرم1433

جيت أواسي فاطمه . جيت أواسي

جيت أواسي فاطمه . جيت أواسي


**************


على أجدامي اعتنيت أزيارة حسين


أصيح بصوت عالي ودمعي بالعين


يهل مذبوح روحي ما هدت حين


ودليلي بنار تلهب صار اله أسنين


گلبي حزني يألمه . جيت أواسي


********************


رغم ذاري التراب وشدة الحال


أريد حسين أزوره بكل الأحوال


فلا همني الألم وحتوف الآجال


ولا يهمني تفجر جسمي الأنذال


ثوبي احنّيه أبدمه . جيت أواسي


********************


على درب ألمنيه عمري مرهون


ودمع يالزهره يجري من العيون


أصيح بعالي صوتي ويا ليصيحون


إلك يا لوالي فدوه روحي أتهون


روحي بيكم هايمّه. جيت أواسي


********************


گصدت انه ألضريحه يا لوديعه


أريد اليوم أواسي بها لفجيعه


أسير بهمّه واطوي بهالوسيعه


ولون عمري خسرته ما أبيعه


عمري جيت أقدّمه . جيت أواسي


********************


فكر عاش بخيالي ومعتقد بيه


الحُسين أشما أقدّم ما أوفّيه


قليل بحقه ادري إلي اضيحيه


لچن مخلص كلامي بكلشي افديه


كل حياتي خادمّه . جيت أواسي


********************


اعتنيت ألساني يلهج بسمّه ويصيح


وردها أحروفه صار الگلبي تسبيح


وعلى خدي المدامع من دمه اتسيح


لون بس حاء اصيحن دمعتي أتطيح


الشوفه احسّن بالضمّه . جيت أواسي


********************


الخادم أبو إيمان المجراوي

ما بعد واقعه الطف

ليلة الحادي عشر من محرم ليلة آلوحشة
السلام عليكم ورحمة الله وبركاته
االَلَّهٌمَّ صَلَِ عَلَىَ مٌحَمَّدْ وَآلِ مُحّمَّدْ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أَعْدَائَهُمْ


عظم الله اجورنا واجوركم بمصابنا بسيدنا الامام الحسين عليه السلام


بعد انقضاء المعركة ما كان من الجيش اليزيدي العاتي الا ان ابرز ما اكنته قلوبهم من غل وحقد على اهل بيت الطهارة ، ففي ذروة خاتمة المعركة كان الامام الحسين عليه السلام صريعا يجود بنفسه ويناجي ربه والى جانبه اخوته واصحابه شهداء صرعى مضرجين بدمائهم ، وكان جيش يزيد بزعامة

عمربن سعد قد استبد بارض المعركة حتى احس بنشوة النصر على آل البيت ، فقال للعين شمر بن الجوشن انزل واقطع راس الحسين نزل وتقدم اليه فلما بصر به الامام الحسين عليه السلام ذكر ان جده الرسول صلى الله عليه وآله وسلم قد اخبره ان كلب ابقع يلغ في آل محمد وله شعر كشعر الكلاب والخنازير ، غضب الشمر اللعين وجعل يضرب بسيفه مذبح الحسين عليه السلام حتى استتم اثنا عشر ضربه ، وفى هذا الوقت بالذات امر الله مناديا ينادي من بطنان العرش :الاايتها الامة المتحيرة الظالمة بعد نبيها لاوفقكم الله لاضحى ولا فطر .وضجت الملائكة الى الله بالبكاء وقالت :يارب هذا الحسين صفيك وابن بنت نبيك صلى الله عليه وآله وسلم فاقام اله تعالى ظل القائم وقال :بهذا انتقم له

لحظات خطيرة على الكون فارتفعت في السماء غبرة شديدة سوداء مظلمة فيها ريح حمراء لاترى فيها عين ولااثر حتى ظن القوم ان العذاب قد وقع ،فلبثو ساعة حتى انجلت عنهم وراس الحسين عليه السلام مفصول عن جسده ، ثم عمدوا الى جثث الشهداء ففصلوا الرؤوس عن الابدان


اقتسام الرؤوس:بعد ان فصلو الرؤوس اقتسموها فيما بينهم لينالو الجائزة عليها وكانت القسمة كما يلي :

أ-قبيلة كندة وعلى راسها قيس بن الاشعث ولها ثلاثة عشر راسا .
ب-قبيلة هوازن وعلى راسها شمر بن ذي الجوشن ولها اثنا عشر راسا وقيل عشرون .

ج-قبيلة تميم وعلى راسها الحصين بن النمير ولها سبعة عشر راسا وقيل تسعة عشر .

د-بنواسد وعلى راسها هلال الاعور ولها ستة عشر راسا وقيل تسعة رؤوس .

ه-بنو مذحج ولها سبعة رؤوس .

و-قبيلة الازد وعلى راسها عيهمة بن زهير ولها خمسة رؤوس.

ز-قبيلة ثقيف وعلى راسها الوليد بن عمرو ولها اثنا عشر راسا .

ح-سائر الناس تقاسمت ثلاثة عشر راسا وقيل باقى الرؤوس.

ط-واما راس الحسين بن علي صلوات الله عليه فكان مع خولى بن يزيد الاصبحي .

وكانت هذه الرؤوس منها ما يرفع على اطراف القناة والرماح كما هو حال راس الحسين عليه السلام

ومنها ما يعلق في عنق الفرس كما هو حال راس حبيب بن مظاهر الاسدي (رضي الله عنه )

ي-واما الحر بن يزيد الرياحي فقد منعت عشيرته بنو رياح من قطع راسه واخذت جسده كاملا ودفنته في حيها


سلب الجثث:


وقام اعداء الله بسلب جثث الشهداء كما سلبو معسكر الامام الحسين عليه السلام فكانوا ياتون الى جسد الشهيد وينزعون ما عليه من درع او خاتم او رداء او نعل حتى يتركوا الاجساد الشريفه مجردة عارية ولم يراعوا اي حرمة حتى انهم لم يستثنوا من هذا العمل الشنيع جسد الامام الحسين عليه السلام وكان سلبه على هذا النحو :



1-برنس الحسين عليه السلام سلبه مالك بن اليسر وكان هذا البرنس من خز وكان قد امتلأ من دمه

2-سروال من حبرة كان الحسين عليه السلام قد مزق هذا السروال ولبسه تحت ثيابه حتى لايتجرد ولكن ابجر بن كعب التميمي سلبه ورك الحسين عليه السلام مجردا فكانت يداه بعد ذلك تتيبسان في الصيف كانهما عودان ويترطبان في الشتاء فينضحان دما وقيحا حتى مات .

3-قميصه عليه السلام سلبه اسحاق بن حويه الحضرمي ولبسه فصار ابرص وامتعط شعره.

4-عمامته عليه السلام سلبها اخنس بن مرثد بن علقمة الحضرمي وقيلسلبها جابر بن يزيد الادي فاعتم بها فصار معتوها وقيل صار مجذوما .

5-درعه عليه السلام سلبها مالك بن بشير الكندي فصار معتوها.

6-نعلاه عليه السلام سلبها الاسود بن خالد.

7-خاتمه الشريف سلبه بجدل بن سليم الكلبي وقد قام الكلبي بقطع اصع الحسين ليتمكن من سلب الخاتم .

8-قطيفة الحسين عليه السلام سلبها قيس بن الاشعث الكندي وهو اخو جعده بن الاشعث قاتلة الحسين عليه السلام.

9-درعه البتراء عليه السلام سلبها عمر بن سعد ،وهذا الدرع كان هو الجائزة التي اخذها بعد مدة قاتل عمر بن سعد.

10-سيفه عليه السلام وهو غير ذي الفقار سلبه جميع بن الحلق الازدي وقيل غيره.

11-ثوبه عليه السلام سلبه اخ لاسحاق بن حويه الحضرمي.

12-قوسه عليه السلام سلبه الرجيل بن خيثمة الجعفي.

13-وانتهب الناس ورسا كان في متاع الحسين عليه السلام فما تطيبت به امرأة الا برصت .




رض ضلوع الحسين عليه السلام واصحابه :



ثم بعد ذلك جعلوا الجثث جميعا على صعيد الارض ونادى عمر بن سعد في اصحابه :من ينتدب للحسين فيوطىء الخيل ظهره ، فانتدب منهم عشره هم :

1-اسحاق بن حويه

2-اخنس بن مرئد

3-حكيم بن الطفيل السنبسي

4-عمرو بن صبيح الصيداني

5- رجاء بن منقذالعبدي

6-سالم بن خيثمة الجعفي

7-وتجظ بن ناعم

8-صالح بن وهب الجعفي

9-هاني بن ثبيت الحضرمي

10-اسيد بن مالك

فقاموا كلهم فداسوا الحسين عليه السلام بحوافر خيلهم حتى رضوا ظهره وصدره ، ثم اقبلوا جميعهم مفتخرين الى اميرهم عبدالله بن زياد في الكوفه يتقدمهم اسيد بن مالك فقال يرتجز:

نحن رضضنا الصدر بعد الظهر بكل يعبوب شديد الاسر


فقال عبدالله بن زياد :من انتم ؟فقالوا : نحن الذين وطئنا بخيولنا ظهر الحسين حتى طحنا جاجن صدره ،

طمعا بجائزة عبدالله بن زياد الذى امر لهم بجائزة يسيرة .


قال ابو عمر الزاهد : نظرنا الى هؤلاء العشرة فوجدناهم جميعا اولاد زنا .

ولانهم كانوا جفاة مجرمين لامحل للرحمة في قلوبهم كانوا يفعلون لك بمراى من نساء الحسين عليه السلام وبناته ،كما شهدت بذلك فاطمه الصغرى بن الامام الحسين التي شاهدت الخيول تجول على جسد ابيها واصحابه .


ومن مصائب ذلك الزمن الاسود ان بعض الخيول التى وطأت صدر الحسين عليه السلام وصلت الى بلاد مصر فقلعوا نعالها من حوافرها وسمروها على ابواب بيوتهم تبركا بها ثم صار ذلك سنه فصاروا يعملون نظيرها ويعلقونها على ابواب بيوتهم تبركا ، وما زالت هذه السنه جارية الى الآن الا ان من يعملها ل يعلم ما هو اساس هذه السنه .



ترك اجساد الشهداء
:

اعداء الله بقوا في كربلاء الى زوال يوم الحادي عشر من المحرم فجمعوا قتلاهم وصلوا عليهم ودفنوهم ثم حملوا السبايا والاسارى وتركوا اجساد الشهداء الابرار مجرده عاريه بلا رؤوس ومرملة بدمائها على تراب الارض تحت اشعة الشمس تسفها الرياح زعموا لتاكلها الطير ووحوش الفلوات ، فسارت قافلة السبايا والاسارى وهم ينظرون هذا المنظر الفظيع ،قال علي بن الحسين عليه السلام يصف هذا المنظر ووقعه على قلبه :


انه لما اصابنا بالطف ما اصابنا وقتل ابي عليه السلام وقتل من كان معه من ولده واخوته وسائر اهله وحملت حرمه ونساؤه على الاقتاب يراد بنا الكوفه فجعلت انظر اليهم صرعى ولم يواروا فيعظم ذلك في صدري ويشتد لما ارى منهم فكادت نفسي تخرج ، وتبينت ذلك عمتي زينب بنت علي عليه السلام فقالت :مالي اراك تجود بنفسك يابقية جدي وابي واخوتي ؟فقلت وكيف لا اجزع واهلع وقد ارى سيدي واخوتي وعمومتي وولد عمي واهلي مضرجين بدمائهم مرملين بالعرا مسلبين لايكفنون ولا يوارون ولا يعرج عليهم احد ولايقربهم بشر كأنهم اهل بيت من الديلم والخزر ......


دفن الجثث:

ورد في بعض الاخبار انه لما وصل الامام زين العابدين عليه السلام الى عرصة كربلاء يوم الثالث عشر من المحرم وجد هناك بني اسد وهم مجتمعون لدفن الاجساد الا انهم متحيرون لايدرون ما يصنعون لانهم عاجزون عن معرفة اصحاب الجثث لانها بلا رؤوس ، فاخبرهم عليه السلام بامره وعرفهم باسماء الاجساد وميز لهم الهاشمين من الاصحاب فارتفع البكاء والعويل وسالت الدموع ،ثم مشى الامام زين العابدين عليه السلام الى جسد فاعتنقه وبكى بكاءا لم يبك مثله واذا هو جسد ابيه .


فبسط كفيه تحت ظهره وقال : بسم الله وعلى ملة رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم صدق الله ورسوله (ماشاء الله لاحول ولاقوة الا بالله العظيم ) ثم انزله في قبره وحده وابى ان يشاركه احد من بني اسد وقال لهم : ان معي من يعينني ، ونزل معه في لحده ثم وضع خده على منحره الشريف ثم قال : طوبى لارض تضمنت جسدك الطاهر فأن الدنيا بعدك مظلمة والآخرة بنورك مشرقة ،اما الليل فمسهد والحزن سرمد او يختار الله لأهل بيتك دارك التي انت بها مقيم وعليك مني السلام يابن رسول الله ،ثم بعد ان انتهى من تسوية القبر كتب عليه : هذا قبر الحسين بن علي بن ابي طالب الذي قتلوه عطشانا غريبا .


ثم مشى الى بدن عمه العباس بن علي عليه السلام فارتمى عليه يقبل منحره الشريف وهو يقول : على الدنيا بعدك العفا يا قمر بني هاشم وعليك مني السلام من شهيد محتسب ورحمة الله وبركاته ، وفعل ما فعله بابيه فأنزله في لحده وحده .


ثم امرهم فحفروا حفرتين وضع في الاولى بني هاشم وفي الثانية بقية الاصاب .


وفي رواية عن الباقر عليه السلام عن علي بن الحسين عليه السلام ان جون مولى أبي ذر الغفاري وهو اسود اللون عثروا عليه بعد عشرة ايام فوجدوه يفوح منه رائحة المسك ، وعليه يكون جون هو الوحيد الذي تأخر دفنه عشرة ايام ولعله تحقيقا لدعاء الحسين عليه السلام بقوله :اللهم بيض وجهه وطيب ريحه .


ادامه نوشته

واقعه الطف


بسم الله الرحمن الرحيم
السلام عليكم ورحمة الله وبركاته
السلام عليك يا أبا عبد لله وعلى الأرواح التي حلت بفنائك
أراد الحسين أن ينشر الدين والصلاح للأمة الأسلامية ...وعمل جاهدا من أجل محاربة الكفر والظالمين ولكن شاء الله ان يستشهد الإمام الحسين من أجل شيعته ومن أجل أن ترتفع راية الدين ...عندما وصلت رسالة للحسين من أهل الكوفة يدعونه فيها أن أقدم علينا ستجدنا جنود لك مجندة ...عندها أمر الحسين أبن عمه مسلم أبن عقيل ...أن يذهب ليتفقد الأمر هناك ...
عندها قبض على مسلم أبن عقيل

وقطعوه بالسيوف ورموه من فوق العمارة ....بعد قطع رأسه

وصل الخبر للإمام الحسين وهو قادم من المدينة إلى كربلاء

عندما حط الرحال ..وصار يوم الواقعة جاء جيش جرار بقيادة اللعين عمر أبن سعد
وهم يجرون ورائهم الذل والهوان يريدون أن يطفئو نور الله بمحاربة أمامهم وأبن إمامهم ...ولكن يأب الله إلا أن يتم نوره ولو كره الكافرون

جائهم الحسين داعيا فيهم قبل الحرب ..أيها الناس أتعرفون من أنا ...أتحاربوني لقتيل قتلته منكم ...قالو لا يبن رسول الله نحاربك بغضا منا لأبيك ...لأنه قتل آبائنا في الحروب ..قال لهم الحسين إن كنتم لا تخافون الله ولا تخشون المعاد ..فكونو أحرارا في دنياكم ....
رجع الحسين إلى الخيمة وهو يجهز نفسه وأصحابة للقتال ...وبينما هو كذلك إذا أقبل عليه رجل أسمر اللون (يسمى الحر الرياحي) من جيش ابن سعد يريد أن يبايع الإمام الحسين ويقدم نفسه الرخيصة فداءا لأبي عبد الله ..حيث قد أثر فيه كلامه سلام الله عليه
عندها بدأت الجيوش تقترب من خيام الحسين ...وصهيل الخيول تزعج النساء والأطفال ..وهم يصرخون من الظمأ ...والحسين متحيرا في أمره
وبدأت الحرب بين جيش إبن سعد اللعين وبين أصحاب الحسين واحدا تلو الآخر
ومن أول من خرج للقتال في سبيل الله ورفع راية أبيه الحسين هو علي الأكبر ...والذي لا يعدو من العمر 18 سنة ...حيث استشهد وهو في حضن أبيه ..وقد حمله أبوه إلى الخيم وهناك النساء إستقبلنه وهم في ضجة وعويل

تقدم للقتال من جيش الإمام الحسين واحدا تلو الآخر ..وهم يتساقطون شهداء على بوغاء كربلاء ....مضرجين بدمائم الشريفة
وفي الخيمة زينب عليها السلام والأطفال ينادون العطش العطش يا أبا عبد الله
سمع كلامهم أبي الفضل العباس ...طلب من أخية الإمام الحسين الرخصة في أن يذهب إلى ماء الفرات ويجلب للأطفال شربة من الماء 

ادامه نوشته

واقعه الطف سال 61 ه‍ (روايت اهل سنت)

بعد از آن تا مدتي طولاني كسي به حسين نزديك نمي‌شد تا او بر گردد و هيچ كس نمي‌خواست كه دستش با خون حسين  رضی الله عنه  آلوده شود، و وضعيت چنان ادامه يافت تا آن كه شمر بن ذي الجوشن آمد و فرياد زد واي بر شما مادرانتان به عزايتان بنشينند او را محاصره كنيد و او را بكشيد، آنگاه آمدند و حسين را محاصره كردند او چون شير درنده در ميان آنها اين سو و آن سو شمشير مي‌زد تا اينكه افرادي از آنها را كشت، اما تعداد زياد بر شجاعت غالب مي‌آيد. و شمر بن ذي الجوشن فرياد زد واي بر شما منتظر چه چيزي هستيد؟!

جلو برويد. آنگاه آنها به سوي حسين رفتند و او  رضی الله عنه  را كشتند، و كسي كه حسين را كشت و سرش را از تنش جدا كرد سنان بن انس النخعي بود، و گفته‌اند كه شمر بن ذي الجوشن - قبحه الله - او را كشت. بعد از كشته شدن حسين سر او را به كوفه پيش عبيدالله بن زياد بردند، وقتي سرش را پيش عبيدالله بن زياد آوردند او سرش را مي‌زد و چوبي كه همراه داشت را به دهان حسين وارد مي‌كرد و مي‌گفت: گر چه بهترين دهان است. انس بن مالك آن جا نشسته بود بلند شد و گفت: سوگند به خدا تو را رسوا مي‌كنم، پيامبر خدا را ديده‌ام كه همين جايي از دهان حسين كه تو چوب در آن داخل مي‌كني را بوسيده است.( المعجم الکبیر طبرانی 5/206 حديث 5107 و بخاری كتاب فضائل الصحابة، باب مناقب الحسن والحسين حديث 3748.)

ابراهيم النخعي  رضی الله عنه  مي‌گويد: اگر من از قاتلان حسين مي‌بودم و سپس به بهشت مي‌رفتم از نگاه كردن به چهره پيامبر خدا صلی الله علیه وسلم شرمم مي‌آمد.( المعجم الکبیر 3/112 حديث 2829 و سند آن صحیح است.)

چه كساني در آن جا با حسين كشته شدند؟

بسياري از اهل بيت همراه حسين كشته شدند، از جمله كساني كه در اين جنگ در كنار حسين كشته شدند، از فرزندان علي بن ابي طالب خود حسين و جعفر و عباس و ابوبكر و محمد و عثمان كشته شدند.

و از فرزندان حسين، عبدالله و علي الأكبر (او علي زين العابدين نيست) چون او علي الأكبر و علي الأصغر داشت.

و از فرزندان حسن، عبدالله و قاسم و ابوبكر كشته شدند.

و از فرزندان عقيل، جعفر و عبدالله و عبدالرحمن و عبدالله بن مسلم بن عقيل در كربلا كشته شدند و مسلم بن عقيل خودش در كوفه كشته شد.

و از فرزندان عبدالله بن جعفر، عون و محمد كشته شدند.( تاریخ خلیفه بن خیاط 234.)

هيجده نفر كه همه از اهل بيت پيامبر خدا صلی الله علیه وسلم بودند در اين جنگ نابرابر كشته شدند.

ام سلمه مي‌گويد: جبرئيل پيش پیامبر صلی الله علیه وسلم  بود و حسين پيش من بود و گريه كرد من او را گذاشتم و او نزد پيامبر رفت و به پیامبر صلی الله علیه وسلم  نزديك شد جبرئيل گفت: اي محمد آيا او را دوست مي‌داري؟ فرمود: بله گفت: امت تو او را خواهند كشت و اگر مي‌خواهي خاك زميني كه او در آن كشته مي‌شود را به تو نشان مي‌دهم و آنگاه جبرئيل آن سرزمين را به او نشان داد كه سرزميني به نام كربلا بود».( فضائل الصحابة 2/782 حديث 1391 حدیث معروفی است )

و ام سلمه مي‌گويد: وقتي حسين كشته شد صداي جن‌ها را مي‌شنيدم كه براي او گريه مي‌كردند.( فضائل الصحابة 2/766 حديث 1373 و سند آن حسن است.)

ابي رجاء العطاردي مي‌گويد: همسايه‌اي از قبيلة بلهجين داشتيم او به كوفه آمد و گفت: درباره اين فاسق، و فرزند فاسق چه مي‌گوييد (منظورش حسين بن علي بود كه او را فاسق فرزند فاسق مي‌خواند) العطاردي مي‌گويد آنگاه خداوند دو ستاره از آسمان بر او زد و چشمهايش كور شدند.( المعجم الکبیر 3/112 حديث 2831 و سند آن صحیح است.)

و ابن عباس مي‌گويد: پیامبر صلی الله علیه وسلم  را در خواب ديدم كه به هنگام ظهر موهايش ژوليده و غبار آلود بود و شيشه‌اي به همراه داشت كه در آن خون بود كه او آن را جمع‌آوري مي‌كرد، گفتم اي پيامبر خدا اين چيست؟ گفت: خون حسين و يارانش است از اول روز به دنبال آن هستم. عمار راوي حديث مي‌گويد: ما آن را به خاطر داشتيم و ديديم كه او در همان روز كشته شد....( فضائل الصحابة 2/778 حديث 1380 و سند آن صحیح است.)

و پیامبر صلی الله علیه وسلم  مي‌گويد: هر كس مرا در خواب ببيند به راستي كه مرا ديده است.( بخاري كتاب التعبير، باب من رأى النبي في المنام حديث 6994، و مسلم كتاب الرؤيا حديث 2266.) و ابن عباس از همه مردم بهتر پیامبر صلی الله علیه وسلم  را مي‌شناخت.

و اينگونه الحسين بن علي رضی الله عنهما  كشته شد، و كسي كه فرمان قتل او را داد عبيدالله بن زياد بود اما بعد از مدت كوتاهي كشته شد، او را المختار بن ابي عبيد به انتقام حسين كشت، بنابراين اهل كوفه مي‌خواستند ابتدا از خودشان انتقام بگيرند چون آنها مسلم بن عقيل را تنها گذاشتند تا آن كه او كشته شد و هيچ كس از آنها كاري نكرد و بعد وقتي حسين آمد هيچ كس از اهل كوفه از او دفاع نكرد به جز الحر بن يزيد و كساني كه با او بودند، اما اهل كوفه حسين را تنها گذاشتند و بنابراين آنها را مي‌بيني كه بر سر و سينه خود مي‌زنند تا گناهي را كه پدرانشان مرتكب شده‌اند به گمان خود پاك كنند.( لشکر مختار که انتقام حسین را گرفت خود را لشکر توابین نامید و به کوتاهی خود که در حق حسین کرده بودند اعتراف کردند، و

عماره بن عمير مي‌گويد: وقتي سر عبيدالله بن زياد و يارانش را آوردند، سرها را در مسجد رديف گذاشتند، مي‌گويد من به سوي آنها رفتم ديدم كه مي‌گويند: آمد، آمد، ناگهان ديدم كه ماري در ميان سرها رفت تا آن كه وارد بيني عبيدالله بن زياد شد و اندكي آن جا ماند سپس بيرون رفت و پنهان شد، سپس دوباره گفتند آمد آمد و آن مار آمد و همان كار را دوباره يا سه بار انجام داد.( ترمذی كتاب المناقب، باب مناقب الحسن والحسين حديث 3780 و سند آن صحیح است.)

و اين انتقام خدا از مردي بود كه نقش بزرگي در كشتن حسين بن علي رضی الله عنهما  داشت.

سبايا أهل البيت

سبايا أهل البيت

من بعد واقعة الطف اقتيد المتبقّون من قافلة الشهادة سبايا إلى الكوفة ومنها إلى الشام ، وكان السبايا من آل بيت النبي صلى الله عليه وآله والبعض الآخر منهم من أزواج وأولاد الشهداء الآخرين، أخذت نساء بني هاشم إلى الشام ومن هناك أعدن إلى المدينة، أما النساء من غير بني هاشم فقد أطلق سراحهن بواسطة أقاربهن أثناء مرورهن بالكوفة والتحقن بقبائلهن (أبصار العين: 133)

تحدثت المصادر التاريخية عن السبايا باسم "الأسرى" أيضا، ومن البديهي أنّ سبي بعض أهل البيت منافٍ لقوانين الحرب عند المسلمين، وهو أيضا بمثابة التجري على رسول الله إلاّ أنّ بني أمية ارتكبوا ذلك العمل انطلاقا مِمّا يكنّونه من حقد على عترة النبي، وهذه الجرأة إنما برزت إرهاصاتها منذ واقعة السقيفة وتجاهل قول النبي. كان من بين السبايا السيدة زينب والإمام السجاد عليهما السلام اللذين كشفا في أحاديثهما وخطبهما حقيقة بني أمية، وبيّنا ماهية شهداء كربلاء.

أما أسماء سبايا كربلاء من أهل البيت وغيرهم ـ وفقا لما جاء في منتخب التواريخ (منتخب التواريخ لمحمد هاشم الخراساني: 297)، فهي كالآتي: الإمام زين العابدين عليه السلام ، الإمام الباقر عليه السلام (أربع سنوات) ، محمد بن الحسين بن علي ، عمر بن الحسين ، الحسن بن الحسين ، زيد بن الحسن المجتبى ، عمر بن الحسن المجتبى (كان جريحا وأخذ إلى الكوفة) ، ومحمد بن عمر بن الحسن المجتبى .

أما من النساء زينب الكبرى عليها السلام، أم كلثوم، فاطمة، رقية، صفية، أم هانيء (هؤلاء الستة من بنات علي عليه السلام)، فاطمة بنت الإمام الحسين، سكينة بنت الإمام الحسين التي روي أنها ماتت في خربة الشام، رباب زوجة الإمام الحسين، شاه زنان زوجة الإمام السجّاد، أم محسن بن الإمام الحسين عليه السلام (هذا الطفل اسقط في طريق الشام)، بنت مسلم بن عقيل، فضة جارية فاطمة عليها السلام، إحدى جواري الحسين، أم وهب بن عبدالله. وهنالك آراء أخرى بشأن هؤلاء الخمسة والعشرين شخصا، وهي غير متّفقة بأجمعها.

  شرح فارسي درادامه مطالب
ادامه نوشته

النور الخامس

النور الخامس

الإمام علي بن الحسين زين العابدين عليه السلام


نسبه الشريف

هو سيد الساجدين وقبلة العارفين ، وقدوة الموحدين ، وزين العابدين ، مولانا علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب (ع) وهو الإمام الرابع والخليفة بعد أبيه الحسين (ع) وأمه شهربانو أو شاه زينان وتعني ملكة النساء بنت يزدجرد ابن شهريار بن كسرى أكبرملوك الفرس في عصره واخرهم .
فنسب الإمام (ع) من الأب ينتهي بسيد الخلائق أجمعين محمد (ص) ومن طرف الأم بسيد ملوك العجم واعظم سلاطين دهره ، ولذا روي عن الإمام زين العابدين (ع) (( أنا ابن الخيرتين ))

كنيته وألقابه 

هو علي بن الحسين الأصغر ، ويخطئ من يقول بأن الإمام السجاد (ع) هو الأكبر لكون المقتول في كربلاء هو الأكبر ، وينعت (ع) بعلي الأوسط وليس في هذا القول مخالفة لما ذكرنا من ان الأتفاق على ان المقتول هو الأكبر ، وان السجاد اصغر منه ، فإن غاية ما عندهم أن زين العابدين اوسط اولاد الحسين ، ويتفق مع القول بأنه أصغر من الشهيد بالطف .
ولكن القول الأخير بان للحسين (ع) ثلاثة أولاد يسمون بعلي بعيد عن الصحة ، وان صححه بعض الأعلام لاعراض الكثير من الأعلام عن هذا الرأي ، فالمعروف والثابت عند أهل النسب والسيرة أن للحسين (ع) علياً الأكبر وعلياً الأصغر وهو السجاد وعبدالله الرضيع وجعفر ترعرع في أيام أبيه ، كما لم يثبت صحيحاً من البنات غير فاطمة وسُكينه . وقال آية الله العظمى المرعشي النجفي ( قد) من ( أن الأصح والأشهر بين علماء التاريخ والنسب كون علي الأكبر ، أكبر سناً من الإمام سيد الساجدين (ع) وإن كلامهم حجة إذ هم خبراء الفن ) .... وكون الأكبر شهيد الطف أكبر سناً من الإمام زين العابدين (ع) هو الحق الحقيق بالقول .
بل لقد صرح (ع) بكون الأكبر أكبر سناً منه ، حين قال له ابن زياد أليس قتل الله علياً ؟ فقال الإمام (ع) كان لي أخ أكبر مني يسمى علياً فقتلتموه ( أو قتله الناس )

واما كنيته فهي أبو محمد وقيل أبو الحسن أيضاً .

وأما القابه فهي كثيرة منها : سيد الساجدين ، وزين العابدين وهو أشهرها ، وسيد العابدين ، والسجاد وذو الثفنات ، والزكي ، والأمين ، والرهباني ، والخالص ، والزاهد ، والخاشع ، والبكاء ، والمتهجد ، وغيرها .

مولده

ولد (ع) يوم الخميس وقيل يوم الثلاثاء ، والأول أصح ، في الخامس من شهر شعبان من سنة ثمان وثلاثين للهجرة الشريفة ، قبل استشهاد جده أمير المؤمنين (ع) بسنتين وتزوج الإمام الحسين (ع) شاه زنان في خلافة الثاني ، مع أنها ولدت زين العابدين (ع) في أواخر زمن خلافة أمير المؤمنين (ع) فتكون إقامتها في بيت زوجها الحسين (ع) مدة مديدة تقرب العشرين سنة بلا حمل .

زوجاته وأولاده

تزوج (ع) زوجات عديدة ، أولدهن خمسة عشر ولداً ذكوراً وإناثاً ، احداهن ولعلها افضلهن أم الحسن بنت الحسن الزكي (ع) وهي والدة الإمام محمد الباقر(ع) والذي يعتبر حفيداً لكلا الإمامين الحسن والحسين (ع) ، وله عبدالله والحسن والحسين الأكبر ، وزيد الذي يعتبر أفضل أولاد الإمام زين العابدين بعد الباقر (ع) ، وعمر بن علي بن الحسين (ع) المعروف بعمر الأشرف ، والحسين الأصغر ، وعبدالرحمن ، وسليمان ، ومحمد الأصغر وعلي الذي كان أصغر ولده (ع) ، وعلية وفاطمة ، وأم كلثوم ، وخديجة .

عمره وحياته بشكل عام

عاش سبعاً وخمسين سنة ، على عدد سني عمر أبيه الحسين (ع) منها سنتان مع جده أميرالمؤمنين (ع) وعشر سنوات مع عمه الحسن (ع) وعشر سنوات أيضاً مع أبيه الحسين (ع) وكانت مدة إمامته مع أبيه خمساً وثلاثين سنة.

نشاً وترعرع (ع) في بيت أبيه الحسين بن علي (ع) في بيت النبوة ومهبط الوحي ، تحمل أقصى مايتصور من الألم والمصائب والمحن في سبيل المبدأ والعقيدة دفاعاً عن الإسلام والقرآن ، استقبل في بداية حياته الشريفة محنة جده أميرالمؤمنين (ع) وشاهد مصرعه في محرابه ومحنة عمه الحسن الزكي (ع) وكبده المقطعة بالسم تخرج من فمه عندما قتله معاوية بن سفيان ابن هند ( التي اكلت كبد الحمزة بعد مقتله في غزوة احد فسميت أكلة الأكباد ) وأيام أبيه الحسين (ع) حدث ولا حرج ، وما شاهده (ع) في تلك الفاجعة ، ثم ظل خمسة وثلاثين سنة يبكي أباه ، حتى عُد خامس البكائين ( وهم أدم ، ويعقوب ، ويوسف ، والزهراء ، وهو خامسهم ) .

أخلاقه وصفاته

كان (ع) قمةٌ في الأخلاق ، وآية في الزهد والعبادة . حتى لقب بزين العابدين "والسجاد " والكتب والمصادر مليئة بأخبار عفوه وكرمه وحلمه وأخلاقه وصبره ، وتواضعه ، وصدقاته ، وعباداته ، ومكارم أخلاقه ، وتدهشك نجاواه ، وأدعيته الزهدية والتعبدية في الصحيفة المعروفة (( بالصحيفة السجادية )) وكذلك في رسالة الحقوق
والكتب المطولة تتحدث عن معجزاته وكراماته ، واخباره بالمغيبات ولا غرو فإنه ثمرة من ثمار شجرة النبوة ، وفرع من فروع غصن الولاية وبقية من بقايا صفوة الإمامة .

طواغيت عصره

عاصر (ع) في عهده ملوك من الأسرة الأموية الذين كانوا بحكم قوانين الوراثة والتربية من المحبين لأفكار الجاهلية وتقاليدهم ، ومن ثم فقد جهد الكثيرون منهم على قمع التطور الإسلامي ، وإماتة الوعي الديني بين المسلمين . والحكام الذين عاصرهم هم :
معاوية ، يزيد بن معاوية ، ومعاوية بن يزيد ، ومروان بن الحكم ( طريد الرسول -ص - ) ، ثم عبدالملك بن مروان ، وعبدالله بن الزبير الذي كان حكمه مقارناَ لحكم عبدالملك بن مروان .

وكان ابن الزبير قد اعلن نفسه خليفة على الناس في مكة المكرمة بعد مقتل الحسين (ع) وكان زين العابدين في المدينة المنورة ، فلما ملك عبدالملك بن مروان وفرغ له ، أرسل إليه الحجاج بن يوسف الثقفي ، قائداً للجيش وعاملاً من قبله على الحجاز ، وكان الحجاج واحداً من أقسى حكام التاريخ ن وجباراً لا يرتاح إلا بالقتل وبالدم ، وبخاصة دماء آل علي (ع) وعترة النبي (ص) فقتل عبدالله بن الزبير وهدم الكعبة بالمنجنيق واحرقها .
وحدثت وقعة الحرة في عهد الإمام زين العابدين (ع) بالمدينة المنورة على يد مسلم بن عقبة ( لع ) وأباحها ثلاثة أيام في عهد يزيد بن معاوية بن أبي سفيان ( لع).

استشهاده

دس عبدالملك بن مروان السم للإمام (ع) عن طريق أخيه هشام بن عبدالملك ، ونفذ ذلك ، وقد تفاعل السم في بدن الإمام ، فأخد يعاني أشد الألام وأقساها ، وبقى حفنة من الأيام على فراش المرض يثب شكواه إلى الله تعالى ، ونص على إمامة ولده الباقر (ع) حتى حل يوم السبت الخامس والعشرين من شهر محرم الحرام . في المدينة المنورة ، ومضى شهيداً مسموماً ، في السنة الخامسة والتسعين للهجرة الشريفة ، ودفن (ع) ببقيع الغرقد بجانب قبر عمه الإمام الحسن المجتبى (ع) في المحلة التي فيها قبر العباس بن عبد المطلب عم النبي (ص) .